|
توصيه روز |
|
|
:: بازار کامپيوتر :: |
|
|
:: نکته آموزشی :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
فقط هوگو چاوز از من تشکر کرد |
| | |
| حمید شانس، مجسمهسازی است که ما مجسمههای شهری او را گاهی در گوشه و کنار شهر میتوانیم ببینیم. مجسمه نیما یوشیج و ابن سینا در پارک ملت، امیرکبیر در ابتدای خیابان ناصرخسرو و آخرین آن، سیمون بولیوار در پارک گفتوگو نصب شدهاند. | در حقیقت حمید شانس، آخرین مجسمهسازی است که نسبت به زمان مصاحبه، یک مجسمه شهری از او، با حضور مسئولان ایرانی و خارجی نصب شد.
به این بهانه که بدانیم، هم اکنون با تمام تبلیغات پرسروصدایی که درباره زیباسازی شهر صورت میگیرد، چه برخوردی با مجسمه شهری به عنوان یک عنصر ضروری در شهر و مجسمه ساز به عنوان خالق اثر هنری، میشود، با او گفتوگو کردیم. او میگوید: «نه به من اجازه دادند که در ردیف جلو بنشینم و نه اجازه دادند که میهمانی با خود بیاورم».
شما آخرین مجسمه شهری تهران را ساختهاید. برخورد مسئولان ایران و ونزوئلا با نصب این مجسمه چگونه بود؟
من شوکه شدم وقتی که برخورد مسئولان ایرانی و مسئولان ونزوئلا را در مورد این مجسمه دیدم. هرچقدر از سوی ایران فشار بود که این مجسمه ساخته نشود، از سوی سفارت ونزوئلا در ایران اشتیاق برای ساخت آن وجود داشت. در روز پردهبرداری از مجسمه با حضور هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا، سفیر ونزوئلا و دکتر محمود احمدینژاد، شهردار تهران، هیچکدام از مسئولان تهران نپرسیدند که این مجسمه را چه کسی ساخته است. از لحظهای که آقای احمدینژاد به پشت تریبون رفت و درباره ارتباط میان دو کشور سخنرانی کرد، حتی برای یکبار هم به مجسمه و سازنده آن اشاره نکرد.
درحالی که هوگو چاوز به محض ورود، سراغ سازنده مجسمه را گرفت و در تمام زمان سخنرانی، با اشاره به مجسمه و این که این مجسمه نماد درستی از سیمون بولیوار است چون در یک دستش شمشیر قرار دارد و در دست دیگرش کتاب قانون، به مسائل ایران و ونزوئلا پرداخت.
میخواهم بگویم که اساسا نگاه فرهنگی میان مسئولان ایران با این پیشینه فرهنگی و تمدنی با نگاه فرهنگی مسئولان ونزوئلا قابل قیاس نیست.
به جز این، در آن روز چه برخوردی با شما به عنوان سازنده این مجسمه که ظاهرا سمبل روابط فرهنگی میان دو شهر خواهر خوانده تهران و کاراکاس قرار گرفت، چگونه بود؟
وقتی که من در آنجا بودم، مسئولان ایرانی به من اجازه نداند که در ردیف اول مدعوین قرار گیرم زیرا جایگاه مرا در آنجا تشخیص نمیدادند و میگفتند که اینجا جای روسا است؛ اما سفیر ونزوئلا در ایران به من گفت که یک طرف هوگو چاوز جای من است به همراه همراهان من و خندهدار این است که بین مسئولان ایرانی و خارجی، سراین قضیه بحث شد، سفیر ونزوئلا به من تعدادی کارت دعوت دادند تا اگر میهمانی دارم بیاورم؛ اما همراهان رئیس جمهور ایران گفتند که اگر شما یک نفر را هم دعوت کنید ما اجازه ورود نخواهیم داد.
آنها در سخنرانیشان اعلام کردند که ما در کشور خودمان، مجسمهسازی را سراغ نداریم که در این وقت اندک، بتواند مجسمهای با این کمیت و کیفیت بسازد و بنابراین ما خوشحالیم که در ایران چنین مجسمهسازی وجود دارد؛ اما ایرانیها و احتمالا سفیر ایران در ونزوئلا شایع کردند، مجسمهای که به وسیله مجسمهساز ایرانی ساخته شده است، شکسته است. طوری که آقای چمران، رئیس شورای شهر تهران که تنها کسی بود که با من درباره مجسمه صحبت کرد، تا مرا دید، پرسید: چرا مجسمهای که ساختهاید، شکسته است؟
من حتی نمیدانم که چرا گفتهاند شکسته است و نه چیز دیگر؟
استنباط شما از این تفاوت برخورد، چیست؟
من فکر کردم در این زمان که در جهان اعلام میشود، شهرها در مرحله گذار از ناخودآگاهی به خودآگاهی هستند، چقدر مسئولان ما با این جریان جهانی، همراه هستند و چه درکی دارند از ضرورت عناصر و عوامل شهری.
چه جور دیدگاههای فرهنگی از آغاز انقلاب یا پیش از آن نسبت به مجسمهسازهای شهری در ایران وجود داشته است که نهایتا منجر به برخوردهایی از این دست با مقوله هنر در شهر شده است؟
واقعیت قضیه این است که به جز یکی دو نمونه شاخص در مجسمه سازی شهری پیش از انقلاب؛ یعنی مجسمه میدان حر و مجسمه فردوسی، هنر مجسمهسازی شهری محدود می شد به مجسمههای شاه، بعد از انقلاب حدود یک دهه، مجسمهسازی مسکوت گذاشته شد.
پس از این دوره، در بخش روشن بین حاکمیت، درک این که هنر ابزاری است که میتواند عواطف عمومی را شکل بدهد، به عنوان یک ضرورت به وجود آمد. هر چند که به علت عدم تخصص بخش مهمی از گروه، روشها و منشهای این اندیشه را نمیشناختند؛ اما به هرحال این جریان فکری از گسترش هنر حمایت کرد و حتی با افراد مخالف گلاویز شد و خطر پذیرفت.
این مرحله تا جایی پیش رفت که در 10 سال اخیر جریان مجسمهسازی از امکانات به مراتب بهتری از قبل از انقلاب برخوردار شد؛ اما باید گفت در همان رژیم گذشته هم مجسمهسازانی شروع به بالیدن کردند که بعدها تبدیل به استادان مبرز و جریانساز هنرمجسمهسازی در ایران شدند.
به هرحال به نظر من این مسیر در پس از انقلاب مسیری پیش رونده است. حتی در سالهای اخیر جریانهایی از رشد مجسمه سازی استقبال میکند که به نظر عجیب میآید. مثل سپاه پاسداران.
با تمام اینها مجموعه این جریان که خود من آن را پیش رونده ارزیابی میکنم، نهایتا مجسمه شهری را نه به عنوان یک ضرورت شهری که به عنوان بزک شهری نگاه میکند.
آقای حقانی، معاونت خدمات شهری سابق شهرداری در زمان غلامحسین کرباسچی میگفت: «تا وقتی که یک کیسه زباله در گوشه شهر باقی مانده است، من نیازی به مجسمه شهری نمیبینم»؛ اما امروزه ما مسائل و مباحثی در شهر داریم که مجسمه شهری را به عنوان یک ضرورت، تلقی میکند.
وقتی نگاه مسئولان یا طراحان جامعه ما نسبت به این مقوله فرهنگی و هنری اینطور است، پس نباید چندان امیدی به درک صحیح مردم نسبت به مقوله مجسمه شهری داشته باشیم؛ یعنی نباید در حقیقت نیازی هم از سوی مردم در این باره احساس شود.
هر وقت مجسمه با طراحی مناسب و درجای مناسب که هماهنگی لازم را با محیط و فرهنگ منطقه خود داشته باشد، نصب شده باشد، مردم آن را فهمیدهاند و استقبال کردهاند؛ اما هرگاه مجسمه، خورند محیط نباشد و رابطهاش با مخاطب مشخص نباشد با مخاطب نتوانسته ارتباط برقرار کند.
نمونه این موضوع بسیاری از مجسمههای میادین در شهر تهران است از جمله مجسمه وسط میدان انقلاب که مطلقا با فضای شلوغ و پر رفت و آمد آنجا هماهنگی ندارد و همواره مانند یک شی بزرگ و بدقواره که مانع از دید این سوی میدان به آن سو میشود، توی چشم میآید. نمونه مجسمه خوبی که با بافت و فرهنگ محیط خود هماهنگی دارد و آنقدر با محیط مانوس است که امروزه جزوی از حافظه تاریخی مردم آن منطقه از تهران شده است، مجسمه دلاور و اژدها در میدان حر است.
حتی این بحث در مورد تابلوهای تبلیغاتی هم صادق است. تابلوهای تبلیغاتی هم باید درست در جایی نصب شوند که با محیط هماهنگی داشته باشند و توی چشم و توی ذوق نخورد. باید دید این تابلو دارد به حقوق بینایی شهروند تجاوز میکند یا نه؟ آیا اطلاعاتی که دارد میدهد متناسب با نیاز عابر آن محله هست یا نه؟ و ..
اگر مشکل مسئولان با موضوع مجسمههای شهری حل شود، خود فضای شهر تهران، چه محدودیتها و مشکلاتی را در ایجاد مجسمههای شهری ایجاد میکند؟
شهر تهران چند مسئله مهم دارد. 1- آلودگی بصری که بیش از آلودگی صوتی فرساینده است. 2 – عدم سهولت در دریافت و ارسال پیام. 3 – عدم هویت. هویت کاربردی، هویت معماری و هویت بصری.
در نتیجه جریان شهر به جای این که جریان سازماندهنده توانمندیهای انسان باشد، تحریک و فرسودگی ایجاد میکند و نهایتا در شهروند بیهویتی ایجاد میکند. همه این عوامل موانعی در ایجاد یا نمایش مطلوب مجسمههای شهر تهران هستند.
مجسمهسازی شهری در معنی امروز چطور با فضای شهر ارتباط و معنا پیدا میکند؟
مجسمهسازی شهری براساس تعریف امروز از حجم شکل گرفته است. در تعریف امروز، حجم، فضای دارای سازمان است. پس حجم یا مجسمه ساختاری است که معماری، طراحی محیطی و مجسمه سازی را در بر میگیرد.
با توجه به همه این مباحث، وضعیت موجود، مجسمهسازی شهری را در تهران چطور ارزیابی میکنید.
به نظر من، مجسمه سازی شهری امروز، در حال شکل دادن به شکل نپختهای از یکی از وظایف «مجسمه شهری» است؛ یعنی توجه به رابطه میان محیط و مجسمه.
به عنوان مثال، «المانی» که در میدان مقابل دانشگاه شهید بهشتی نصب شده است یا مجسمههای پارک خانه هنرمندان؛ اما همین نشانهها و جرقهها هم رنگ است زیرا در همه شهرها دیده نمیشود مثلا در شهر اصفهان که به نظر من در سالهای اخیر، مجسمهشهری در آن خوب رشد کرد، گفته میشود که شهرداری به دنبال فروش مجسمههای شهری است.
این نشانه خوبی نیست زیرا انگیزههای پشت آن تقویت، هنرمجسمهسازی ایران نیست.
اگر شما بخواهید در جنوب شهر تهران مجسمهای بسازید، چه نکاتی را رعایت میکنید؟
من فکر میکنم جنوب شهر در وضعیت فعلی نیاز به مجسمه ندارد. بلکه نیاز به فضا و بستر مناسب برای مجسمه شهری دارد.
من همان کاری را میکنم که بخشی از شهرداریهای جنوب تهران انجام دادند؛ یعنی جداول منظمی در خیابانها میکشم، ردیف درختها را مرتب میکنم و اطلاعات اضافی بصری را حذف یا پیرایش میکنم. یعنی تابلوهای کج و معوج، دکههای جلو و عقب و خیابانهای پیچ در پیچ را به نحوی که یک پایه مرتب و درست برای کارهای بعدی ایجاد شود، اصلاح میکنم.
سادهسازی مهم است پس از آن بخشهایی از مناطق وجود دارد که مسجمههای فرهنگی، برای ارتقای کیفیت محیط شهری میتواند به آنجا الحاق شود.
| | | | | | |
|
|
تحليل |
|
|
:: اقتصادی :: |
|
|
:: فناوری اطلاعات :: |
|
|
:: روی خط جوانی :: |
|
|
:: ورزش :: |
|
|
:: فرهنگ و هنر :: |
|
|
:: حوادث :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|