پایین‌تر از حد انتظار
شنبه 25 تير 1384 - ساعت 17:09

کمتر کسی وجود دارد که پیش از اکران این فیلم، تا حدودی نسبت به آن حساس نشده باشد.

 

با این که آخرین فیلم سیروس الوند، اسم طولانی و سختی دارد؛ اما به جرات می‌توان ادعا کرد که کمتر کسی وجود دارد که پیش از اکران این فیلم، تا حدودی نسبت به آن حساس نشده باشد. این به دلیل جنجال‌های فراوانی است که پیرامون این فیلم راه افتاد.
زمان جشنواره فیلم فجر هم زمان با توقیف فیلم «به رنگ ارغوان» اعلام شد که این فیلم نیز غیرقابل نمایش تشخیص داده شده است. این خبر در حالی دهان به دهان می‌چرخید که عدم نمایش فیلم الوند در سالن سینما مطبوعات، بر شایعه‌ها و حدس و گمان‌ها افزود.
بعد از مدت کوتاهی مشخص شد که همه این حرف‌ها، حاصل یک سوءتفاهم بوده و فیلم به طور کامل در روزهای آینده به نمایش درآمد. روشن است که وقتی خبر توقیف فیلمی به گوش می‌رسد، اولین واکنش هر تماشاگری این است که برود و ببینند که موضوع فیلم درباره چیست و چرا مشمول ممیزی شده است.
این کنجکاوی، قبل از این که هر تاثیری داشته باشد، حساسیت‌ها را درباره فیلم بیشتر می‌کند. درست مثل اتفاقی که در مورد «شوکران» و سپس «مارمولک» افتاد و جواب داد؛ یعنی همین حاشیه‌ها، مردم را به سینماها کشاند و آمار فروش فیلم را بالا برد. در «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» بازیگران مطرح سینمای ایران بازی می‌کنند و کارگردانش کسی است که آثار پرفروشی در کارنامه‌اش دارد که اصطلاحا به این سینما گفته می‌شود: «سینمای بدنه».
موضوع فیلم
طاها پسر جوانی است که در یک آژانس مسافربری کار می‌کند (بهران رادان)، او با فردی ارتباط دارد به نام کاوه که معتقد است باید مظاهر فساد را شخصا در جامعه از بین برد (شهاب حسینی)، در محله آنها زنی زندگی می‌کند که آهو نام دارد (مهتاب کرامتی)، کاوه به طاها ماموریت می‌دهد تا آهو را بکشد. طاها درست در مرحله انجام ماموریت، پشیمان می‌شود و سپس مورد غضب کاوه قرار می‌گیرد. طاها برای کمک به آهو به او نزدیک می‌شود و در ادامه می‌فهمیم که آهو همسر موقت مردی سوءاستفاده‌گر و فرصت‌طلب است (سیاوش تهمورث)، طاها، آهو را تحت حمایت خودش قرار می‌دهد و از او هم در برابر تهدیدهای کاوه و اطرافیانش، دفاع می‌کند و هم در برابر دارودسته شوهر فاسدش، طاها از طرف خانواده و اطرافیانش تحت فشار قرار می‌گیرد و در این شرایط تصمیم می‌گیرد، تنهایی به سراغ همسر آهو برود.
درباره فیلمنامه
عمده تمرکز فیلمنامه روی تحول شخصیتی طاهاست؛ یعنی فیلم می‌خواهد روی تغییر دیدگاه‌های او مانور بدهد و این که چطور یک آدمی با آن نوع طرز تفکر می‌تواند وارد مسیر دیگری در زندگی‌اش بشود. نقطه اصلی فیلم، جایی است که طاها می‌خواهد ماموریتش را عملی بکند و آهو را بکشد.
ناتوانی طاها از این کار، شروع یک مرحله تازه در شخصیت اوست؛ یعنی اگر طاها تا آن زمان، صرفا نماینده یک تیپ اجتماعی است، پس از آن به شخصیت تبدیل می‌شود و براحتی نمی‌توانیم اقدامات او را پیش‌بینی بکنیم. ورود او به مرحله تازه زندگی‌اش از زمانی جذاب می‌شود که طاها دقیقا در مقابل کاوه می‌ایستد. از سوی دیگر ما با زنی روبه‌رو هستیم که ابتدا توسط کاوه به عنوان زنی خیابانی معرفی می‌شود؛ اما در پی آشنایی طاها با او، می‌فهمیم که پیش‌بینی اولیه‌مان غلط بوده. بنابراین تنها چهره‌ای که به عنوان تیپ باقی می‌ماند و هیچ تغییری در رفتارش نمی‌بینیم، کاوه است. این مثلث تا پایان حفظ می‌شود؛ اما از اواسط فیلم به بعد، نقش کاوه کم‌رنگ‌تر می‌شود، در عوض ورود شخصیت شوهر، نبودن کاوه را جبران می‌کند. همچنین در دقایق میانی فیلم، به ویژه جایی که طاها برای تهیه سند تلاش می‌کند، شخصیت‌های فرعی تازه‌ای معرفی می‌شوند که اغلب، بستگان طاها هستند. در یک سوم ابتدایی فیلم، اتفاقات مهمی را شاهد هستیم و همین قضیه، ماجرا را هیجان‌انگیز می‌کند. این نکته جزو محسنات فیلمنامه «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» است؛ اما این روند در یک سوم میانی فیلم متوقف می‌شود و در این دقایق، با داستان کسل کننده‌ای رو به‌روییم.
اما درباره شخصیت‌ها باید گفت که فیلمنامه از کلیشه‌ای‌ترین و دم دست‌ترین نشانه‌ها استفاده کرده تا چهره‌هایش را به تماشاگر معرفی کند.دیالوگ‌های شخصیت کاوه آنقدر غیرمنطقی و شعاری است که در جاهایی تاثیر خنده‌داری روی تماشاگر می‌گذارند. مثلا گفتن این که اسم زن «آهو شریفی است؛ اما اصلا شریف نیست» یا «علمک‌های شیطان» و... خیلی غیرواقعی و پراغراق است. از سوی دیگر در شخصیت‌پردازی طاها اصلا دقت نشده که چهره‌ای با مشخصات اونمی‌تواند اینقدر زود و سربزنگاه، از کاوه ببرد و به آهو گرایش پیدا بکند. در داستان هم ضعف‌هایی دیده می‌شود که بعضی از آنها، کل فیلم را زیر سوال می‌برند. مثلا چهره منفی فیلم، در هر شرایط، همسر آهو به شمار می‌رود و معلوم نیست طاها با چه توجیهی قصد نجات او را دارد. زن همچون اکثر فیلم‌های ایرانی، موجودی مظلوم و ستمدیده و منفعل است که هیچ تصمیم جدی‌ای در زندگی‌اش نمی‌گیرد.
گرایش آهو و اعتماد او به طاها، باور نکردنی‌ترین اتفاق فیلم است که به هیچ عنوان با شخصیت زن هماهنگ نیست. چگونه زنی را می‌توان باور کرد که با وجود فرزندش، زندگی‌اش را به دست پسری بسپارد که آهی در بساط ندارد. این صحنه‌های ناامید کننده در فیلمنامه محمد هادی کریمی، از هر زاوایه‌ای که دیده شود آماتوری و کودکانه است.
کارگردانی
ضعف‌های فیلمنامه، حین اجرا نه تنها کاهش نمی‌یابند و تعدیل نمی‌شوند، بلکه پررنگتر می‌شوند. انتخاب چهره کاوه با بازی شهاب حسینی و نحوه ادای دیالوگ‌هایش، اغراق شده و مصنوعی است. بازی تخت و یکنواخت شهاب حسینی هیچ کمکی به قبولاندن نقش کاوه نمی‌کند و دقیقا برعکس، او را به چهره‌ای کارتونی شبیه می‌سازد. صحنه اکشن و پرتحرک فیلم جایی که قرار است طاها آهو را به قتل برساند، هیجانی در تماشاگر ایجاد نمی‌کند و بازی بهرام رادان و جدیت ساختگی او در این صحنه‌ها حس لازم را منتقل نمی‌کند.
عنایت بخشی در تک سکانس حضورش، هیچ توجیه درست و حسابی ندارد و نبود او به همراه سیاوش تهمورث می‌توانست ماجرا را پر رمز و رازتر و در عین حال جذاب‌تر بکند. با همه اینها به نظر می‌رسد کارگردانی «برگ برنده» فیلم قبلی الوند، خیلی پخته‌تر و سنجیده‌تر از «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» باشد. مشکل اصلی فیلم اخیر الوند این است که دست روی موضوعی بشدت کهنه گذاشته است؛ فیلم‌هایی نظیر «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» حدود یک دهه پیش با ارائه تیپ‌های مختلف و داستان‌های پر آب و تاب، بار خود را بستند و دست گذاشتن روی چنین فضاهایی، نویی بازگشت به سنت‌های شکست خورده تلقی می‌شود.




روزنامهء هموطن سلام http://www.hamvatansalam.com
آدرس خبر : http://www.hamvatansalam.com/news35478.html