شهر در ازدحام است. هرکس که دستش به دهانش رسيده ، فرزند دلبندش را به دندان گرفته تا در بازار شلوغ شهر، سرتاپايش را نو کند و پاک و پاکيزه وارد سال جديد شود؛ اما به قول رفقاي سونا: «عيد آمد و ما لختيم...».
آقاي جديدلو: خدا را شکر، بچه کوچک مدرسه اي نداريم که بخواهيم در اين تورم...تورم چند درصد است؟
آقاي سابقي: اقوال مختلف است. بعضي مي گويند 10درصد، بعضي مي گويند 15درصد و بعضي هم مي گويند 20درصد، بيشتر از اينها هم مي گويند.
آقاي رنج کشيان: من که مي گويم بايد اعتراض مدني کنيم ، شما مي گوييد...
آقاي کوچک پور: اي آقا. شما که دوباره حرف از بي وفايي زديد. گراني که اين حرفها را ندارد، نمک زندگي است.
آقاي سابقي: چه نمکي ، نمي دانم چه اتفاقي افتاده که خطوط تلفن اداره تعزيرات با شماره تلفن خانه ما قاطي شده.
شبها که مي روم خانه ، روي پيغامگير تلفن کلي مردم نمک ريخته اند. براي همين اهل و عيال را منع کرده ام که سر پيغامگير بروند. وگرنه نمکي که ملت مي ريزند، خيلي فجيع است. نسبتهايي مي دهند که...
آقاي جديدلو: اگر ندهند چه کنند، يک جور تخليه رواني است.
آقاي کوچک پور: فرانسوي ها مي گويند پروژکسيون. حداقلش اين است که آدم غمباد نمي گيرد.
آقاي سابقي: پس بيخود نبود که قديمي ها مي گفتند، هر چه بگندد نمکش مي زنند. پس اين پروژکسيون سابقه طولاني دارد.
آقاي جديدلو: سابقه اش اين است که جگر آدم حال مي آيد. وقتي آدم زورش نمي رسد، دهانش باز مي شود.
آقاي رنج کشيان: ولي اين کار برخي پيرزنان است ، مردم که مثل برخي پيرزنها نيستند تا از شب تا صبح نفرين کنند.
آقاي کوچک پور: اتفاقا آه از وقتي که پيرزنان آه بکشند. اعتراض مدني کيلويي چند است اينها را ول کن. اگر سعدي بخواني مي فهمي که آه گيراي پيرزنان چه ها که نمي کند.
آقاي جديدلو: همين آه پيرزن ، پدر بنده را درآورده.
از بس زنم نفرينم کرد، به روزي افتاده ام که يک روز در ميان ، بايد بيايم سونا؛ تا اين استخوان هاي خشک شده را نرم کنم. از بس زنم آه کشيد و خرجي اندک لب طاقچه را به کمرم زد، به اين روز افتاده ام.
|