سه شنبه 18 ارديبهشت 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 

اخبار داخلی روی خط جوانی ما چرا حرفي ديگه واسه گفتن نداريم!!!

 
 

جام جم آنلاين , چهارشنبه 14 مرداد 1388

ما چرا حرفي ديگه واسه گفتن نداريم!!!

 
 

والديني كه دائما با يكديگر در حال تضاد و كشمكش هستند خسته، پريشان و افسرده‌اند و نمي‌توانند در تربيت فرزندانشان نقش موثري داشته باشند.

معصومه اسدي _ هر روز پدر و مادرم دعوا مي‌كنن، به اتاقم مي‌رم و گريه مي‌كنم، ديگه از دعواي پدر و مادرم خسته شدم، وقتي به مدرسه مي‌رم دائما نگرانم، نمي‌تونم خوب تكاليفمو انجام بدم، گاهي دعا مي‌كنم: خدايا كي مي‌شه اين دعواها براي هميشه تموم شه.
در جامعه ما، در كنار آمار طلاق‌هاي قانوني، آمار بزرگ‌تر اما كشف ناشده به «طلاق‌هاي عاطفي» اختصاص دارد. شايد دوبرابر آمار طلاق‌هاي قانوني را بتوانيم به طلاق‌هاي عاطفي نسبت دهيم. طلاق عاطفي يعني خانواده‌هاي توخالي و خاموش كه زن و مرد در كنار هم به سردي زندگي مي‌كنند، ولي هيچ‌گاه تقاضاي طلاق قانوني نمي‌كنند كه بدون ترديد مي‌توان گفت يكي از علل مهم تداوم اين زندگي‌هاي سرد و بي‌معنا، به باورها و ارزش‌هاي فرهنگ جامعه بازمي‌گردد. در تعريف خانواده توخالي مي‌توان گفت، در يك خانواده توخالي زن و مرد به زندگي با يكديگر ادامه مي‌دهند، ولي از روابط و كنش متقابل و از حمايت احساسي يكديگر محرومند. خانواده توخالي مبتلا به «طلاق عاطفي» يا «زندگي خاموش» بين زوجين است. آنچه مسلم است، اين كه در طلاق عاطفي يا طلاق پنهان زوجين فقط در خانه حضور فيزيكي دارند و ظاهرا زير يك سقف زندگي مي‌كنند، اما هيچ رابطه عاطفي و احساسي با يكديگر ندارند. يك خانواده توخالي، مملو از عيب‌جويي‌هاي متقابل زن و شوهر است و اين عيب‌جويي‌ها ممكن است اولا اتفاقي نباشد و ثانيا آگاهانه نباشد. اتفاقي نيست؛ چرا كه چيزهايي وجود دارند كه مورد عيب‌جويي واقع شوند و اين عمل هم تكراري مي‌شود. آگاهانه هم نيست چون زن و مرد از روي عادت ممكن است دست به اين كار بزنند.
بنا به گفته رئيس يكي از شعب دادگاه خانواده در تهران 80 درصد خانم‌ها هستند كه تقاضاي طلاق مي‌كنند و مهريه خود را هنگام طلاق مي‌بخشند و اكثر مراجعان براي طلاق، زوج‌هاي جواني هستند كه 2 تا 3 سال بيشتر از زندگي مشتركشان نمي‌گذرد و بيشترين طلاق‌هاي رخ‌داده در جامعه نيز توافقي است.
درواقع اين موارد از اوضاع نابساماني حكايت مي‌كند كه ريشه در رفتارهاي زوجين در خانواده دارد. گاهي شرايط زندگي بخصوص براي زن در خانواده آنقدر سخت و طاقت‌فرسا مي‌شود كه از مهريه خود چشمپوشي مي‌كند، در حالي كه به بخوبي از اين مساله آگاه است كه از حمايت‌‌هاي مالي و اقتصادي از سوي قانون بعد از طلاق برخوردار نيست.
اين موضوع نشان مي‌دهد كه طلاق عاطفي در طول زندگي وجود داشته و وقتي به نقطه بحراني مي‌رسد، زن تقاضاي طلاق قانوني مي‌كند و به اين منطق و ضرب‌المثل متوسل مي‌شود كه «بالاتر از سياهي، رنگي نيست.» بعد از طلاق نيز احساساتي چون اضطراب، دلتنگي، غمگيني، خستگي، عصباني بودن و پريشاني افكار در زن‌ها بيشتر از مردان پديد مي‌آيد و اين امر نشان مي‌دهد كه آسيب‌پذيري زنان پس از طلاق بيشتر از مردان است، اگرچه در اين مورد استثنائاتي نيز وجود دارد. در زندگي‌هاي پر از اختلاف و كشمكش، گاه زوجين به اين آگاهي مي‌رسند كه طرف مقابل در مقام نمونه از كل جنس، نه در مقام يك فرد، داراي مشكل است. از سوي ديگر هر دو به اين نتيجه مي‌رسند كه مي‌توانند با جايگزين كردن فعاليت‌هاي اجتماعي به جاي ازدواج، در آينده به آرامش دست يابند. آنها به توانايي‌هاي خودشان اعتماد دارند. اما در مقابل، خانواده‌هايي قرار دارند كه همچنان به زندگي خاموش و سرد و برخوردار از طلاق عاطفي ادامه مي‌دهند؛ چراكه معتقدند بايد بسوزند و بسازند.
شايد يكي از دلايل پايداري عقيده «سوختن و ساختن» اين باشد كه اصولا معناي طلاق در كشور ما متفاوت از معناي طلاق در كشورهاي غربي است.
در كشورهاي غربي اگر ناسازگاري بين زوجين وجود داشته باشد، به احتمال قوي منجر به طلاق مي‌شود؛ چراكه هيچ‌يك از زوجين نسبت به شرايط پس از جدايي احساس نگراني و ناامني نمي‌كنند و نكته اساسي‌تر اين كه، زن و مرد خود را مجبور به ادامه زندگي نامطلوب نمي‌بينند. چراكه در اين جوامع امكان ارتقا و زندگي راحت براي اعضاي خانواده طلاق وجود دارد و مانند جامعه ما نيازي نيست زنان نگران گفته‌هاي مردم و يا دلواپس سرنوشت فرزندانشان باشند، چراكه مي‌دانند از سوي سازمان‌ها و ارگان‌هاي مربوط حمايت خواهند شد. محققان پديده طلاق معتقدند كه طي نسل گذشته تغييراتي درخصوص اهميت روابط جنسي در ازدواج به وجود آمده است و زوجيني كه طلاق مي‌گيرند، به صورت سرپوشيده اغلب از مسائل جنسي شكايت دارند.
همچنين اين محققان متفق‌القول‌اند كه اين ناراحتي‌ها بدون مقدمه ايجاد نمي‌شود، بلكه بر اثر اختلافات و تنش‌هاي زناشويي و به مرور زمان پديدار مي‌شود.
آمارهاي متعدد نشان مي‌دهد كه زنان بيش از مردان از ازدواجشان شكايت دارند. دليل آن هم اين است كه ازدواج براي زنان پرمعناتر است و آنان به مراتب بيشتر از مردان، به موفقيت در زناشويي
 

" پدران و مادران عزيز به ياد داشته باشيد شايد بارها و بارها فرزند شما در دل خود آرزوي جدايي شما را داشته است تا شايد جنگ و جدال بي‌نتيجه‌تان براي هميشه خاتمه يابد.... "

 
 
و رضايت از آن علاقه‌مندند.
بخش عمده انرژي شوهران خارج از خانه مصرف مي‌شود. مرد ممكن است رفتارهايي داشته باشد و در كارهايي داخل شود كه وجود زن در آن صحيح و قانوني نباشد. از اين‌رو كمتر از زن به خانه وابستگي دارد و ممكن است به دنبال تفريح و سرگرمي و حتي دلبستگي‌هاي خارج از خانه برود و در نتيجه الگوي رفتاري را به وجود مي‌آورد كه زن از وي انتقاد و او را محكوم مي‌كند.

طلاق عاطفي، زيربناي ديگر طلاق‌ها
زوجي كه تصميم به طلاق مي‌گيرند، مراحلي را پشت سر مي‌گذارند. اين مراحل ممكن است دشواري‌ها و تنش‌هايي را پديد آورد كه بر زن و شوهر، فرزندان، خويشاوندان و دوستان آنها نيز تاثيرگذار باشد.
1- طلاق عاطفي بيانگر رابطه زناشويي رو به زوال است. تنش دائمي زن و شوهر معمولا به جدايي منجر مي‌شود.
2- طلاق قانوني: در اين مرحله از طلاق، به ازدواج پايان داده مي‌شود.
3- طلاق اقتصادي كه به تقسيم ثروت و دارايي‌ها مربوط مي‌شود. (البته مطابق با قانون هر جامعه)‌.
4- طلاق هماهنگي ميان والدين كه شامل مسائل نگهداري كودك و حتي طلاق است.
5- طلاق اجتماعي: به تغيير در دوستي‌ها و ديگر روابط اجتماعي مربوط مي‌شود كه فرد طلاق‌گرفته با آن سر و كار دارد.
بسياري از دانش‌آموزان خانواده‌هاي ناآرام نقص ذهني ندارند بلكه به دليل ناتواني عاطفي در مدرسه ناموفق هستند.
6- طلاق رواني: در اين مرحله فرد بايد پيوندها و وابستگي عاطفي را قطع كند و با الزامات تنها زيستن روبه‌رو شود.
با توجه به مراحل فوق مي‌توان نتيجه گرفت طلاق عاطفي سرچشمه انواع ديگر طلاق‌هاست. از ميان شش طلاقي كه اتفاق مي‌افتد، طلاق رديف سه تا شش، بيشتر گريبان زن را در جامعه ما مي‌گيرد و در اين موارد آسيب‌پذيري زن در جامعه ما بسيار بيشتر از مرد است و اين بيانگر فاصله‌اي است كه بين زن و مرد در جامعه ما وجود دارد و آسيب‌هاي بعدي را براي زن در طول زندگي و پس از طلاق ايجاد مي‌كند. اما در موارد اول و دوم زن و مرد كم و بيش آسيب‌پذيرند.

بچه‌هاي طلاق عاطفي
هنگامي كه پدر و مادر نسبت به يكديگر خصومت مي‌ورزند و توهين مي‌كنند، فرزندان رنج مي‌كشند. اين به آن دليل است كه ماهيت ازدواج يا طلاق نوعي «بوم‌سازگاري عاطفي» براي كودكان درست مي‌كند. همان‌گونه كه درخت در محيطش تحت ‌تاثير كيفيت هوا، آب و خاك قرار دارد، سلامت عاطفي كودكان نيز توسط كيفيت روابط خصوصي موجود در محيط او مشخص مي‌شود. در واقع طلاق‌هاي عاطفي و كشمكش‌هاي دائمي پدر و مادر عوارض منفي بيشتري براي بچه دارد تا طلاق‌هاي قانوني؛ چرا كه در طلاق‌هاي عاطفي و پنهان روحيه بچه هر روز تضعيف مي‌شود. اختلافات زناشويي كه دائما هم تكرار مي‌شوند، تاثيري عميق بر سلامت جسماني و عاطفي كودكان و نيز توانايي آنها در سازگاري با همسالانشان مي‌گذارد. داده‌‌ها نشان مي‌دهد كودكاني كه والدينشان در زندگي مشترك داراي ويژگي‌هاي انتقاد، حالت تدافعي و توهين بوده‌اند، به احتمال بيشتري رفتارهاي ضداجتماعي دارند و نسبت به همبازي‌هايشان خشونت مي‌ورزند. علت اين است كه اين دسته از كودكان در زمينه سازگاري با ديگران سرمشق خوبي ندارند. والديني كه دائما با يكديگر در حال تضاد و كشمكش هستند خسته، پريشان و افسرده‌اند و نمي‌توانند در تربيت فرزندانشان نقش موثري داشته باشند. در واقع فشار زندگي كردن با اختلاف‌هاي پدر و مادر مي‌تواند بر دستگاه عصبي خودكار (اتونوميك)‌ نوزاد و در نتيجه توان سازگاري كودك تاثير بگذارد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند كه كودكان در واكنش به جر و بحث‌هاي بزرگ‌ترها، دچار تغييرات جسماني مي‌شوند. براي نمونه در ضربان قلب و فشارخون آنها تغييراتي پديد مي‌آيد و كودكان معمولا با گريستن، از شدت فشار ميخكوب شدن، دست گذاشتن بر گوش‌ها و اخم كردن واكنش نشان مي‌دهند. رفتار فرزند با دوستانش بشدت تحت‌تاثير روابط متقابل پدر و مادرش است. كودكاني با والدين پراختلاف، در بازي‌ها همكاري كمتري از خود نشان مي‌دهند و با همبازي‌هايشان رفتار منفي‌تري دارند. والدين با اختلافات زناشويي، اصولا بر مسائل خودشان متمركز هستند و توجه و دقت كمتري به فرزندانشان دارند، در نتيجه كودكان بدون نظارت به سوي همسالان منحرف‌تر سوق داده مي‌شوند و بسياري از فرزندان خانواده‌هاي ناآرام به گرداب گرفتاري‌هاي نوجوانان از جمله نمرات كم، رفتارهاي جنسي زودرس، موادمخدر و بزهكاري كشيده مي‌شوند.
بسياري از دانش‌آموزان خانواده‌هاي ناآرام نقص ذهني ندارند، بلكه به دليل ناتواني عاطفي در مدرسه ناموفق هستند. آنان به علت ناهنجاري‌هاي زندگي خانوادگي آنقدر ناراحت و درگير هستند كه حتي نمي‌توانند بر امور پيش پا افتاده‌اي مانند جدول ضرب تمركز كنند. همچنين اين قبيل كودكان افسردگي، اضطراب و انزواي بيشتري را تجربه مي‌كنند و چنين مشكلاتي را به سال‌هاي بزرگسالي خود نيز انتقال مي‌دهند. در حقيقت الزاما اين طلاق نيست كه به كودكان آسيب مي‌رساند، بلكه خشونت شديد و ارتباط نامناسب پدر و مادر با يكديگر است. خشونت و تحقير دائمي والدين اين اثر را بر فرزندان دارد كه آنها نسبت به همسالان خود پرخاشگر و ستيزه‌جو مي‌شوند.
با توجه به آثار زيانبار طلاق بر كودكان، شايد والديني كه در زندگي زناشويي خود خوشبخت نيستند، دچار ترديد شوند كه بهتر است به خاطر فرزندانشان به زندگي واقعا رنج‌آور و بي‌نتيجه‌شان ادامه دهند.
پاسخ اين پرسش يك «نه» قاطع و محكم است. علت هم آن است كه برخي اختلافات زناشويي به مراتب اثر زيانبارتري بر فرزندان دارد.
پس پدران و مادران عزيز به ياد داشته باشيد شايد بارها و بارها فرزند شما در دل خود آرزوي جدايي شما را داشته است تا شايد جنگ و جدال بي‌نتيجه‌تان براي هميشه خاتمه يابد.
با آرزوي خانواده‌اي شاد و سالم.

 
 

فال امروز چهارشنبه 14 مردادماه را حتما بخوانيد!!!
چه رنگي بپوشم كه بهم بياد؟؟؟

 
   
 
 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار