 هموطن آنلاین – غلامرضا تديني راد _ در سن ۱۵ سالگي عاشق پسري شدم که ۱۷ سال سن داشت و ما هر ۲ وقتي تصميم مان براي ازدواج را در خانواده هايمان مطرح کرديم با مخالفت شديد بزرگ ترها مواجه شديم. اما من که تکيه گاه محکمي داشتم به سراغ مادربزرگ پيرم رفتم و موضوع را به او گفتم. مادربزرگم که معتقد بود در امر خير حاجت هيچ استخاره اي نيست پدر و مادرم را تحت فشار قرارداد تا با اين ازدواج موافقت کنند. او حتي با خانواده پسر مورد علاقه ام نيز صحبت کرد و همه به احترام سن و سال مادربزرگ با اين مسئله کنار آمدند.
عروس نوجوان در دايره اجتماعي کلانتري ۱۳ مشهد افزود: در جلسه خواستگاري قرار بر اين شد که تا زمان انجام خدمت سربازي در دوران عقد بمانيم اما من پس از گذشت چند ماه متوجه شدم باردار هستم و اين مسئله مشکلات زيادي را برايم به وجود آورد. با به دنيا آمدن بچه ام اوضاع خراب تر شد چون به ناچار در يکي از اتاق هاي خانه پدر شوهرم زندگي مي کرديم و شوهرم نيز هيچ احساس مسئوليتي نسبت به من و فرزندمان نداشت.
يک سال گذشت و در اين مدت بارها و بارها خودم را لعن و نفرين کردم که چرا حرف پدر و مادرم را گوش ندادم.
از طرفي هر موقع براي درد دل به سراغ مادربزرگم مي رفتم او نيز مي گفت: زن بايد تحمل داشته باشد و همه چيز درست خواهد شد. من روزي که فهميدم همسرم با دختري جوان ارتباط مخفيانه دارد و توسط مادر آن دختر به مواد مخدر آلوده شده است کنترل خودم را از دست دادم و به خانه آن دختر خانم رفتم و سر و صدا راه انداختم. ولي آن دختر گفت شوهرت تو را دوست ندارد و بهتر است هرچه زودتر طلاقت را بگيري. من با چشماني گريان به خانه برگشتم و هنوز چند دقيقه نگذشته بود که همسرم آمد و مرا به طور وحشيانه اي کتک زد. او مي گفت چرا به خانه آن دختر رفته اي و دعوا راه انداخته اي.
لحظه اي که او با نفرت نگاهم کرد و گفت: از ازدواج با تو پشيمانم و نمي خواهم ريخت و قيافه ات را ببينم دنيا روي سرم خراب شد و ياد آن روزهايي افتادم که او به چشمانم خيره مي شد و با جملاتي عاشقانه احساساتم را به بازي مي گرفت. او حتي با افکار کودکانه خود تهديدم مي کند که اگر طلاق نگيرم عکس هاي شخصي ام را در بين دوستانش توزيع خواهد کرد و...! |