 هموطن آنلاین _ غلامرضا تديني راد_ او مي گفت چون پدر و مادرت خيلي مغرور هستند و در جلسه خواستگاري با جواب سربالا و برخورد سرد خود شخصيت خانواده ام را زيرپا گذاشته اند از ازدواج با تو منصرف شده ام.
مهسا در دايره اجتماعي کلانتري نجفي مشهد افزود: من که عاشق و دلباخته مسعود شده بودم گفتم: چرا حرف از جدايي مي زني. پسر مورد علاقه ام در اين لحظه خيلي جدي گفت: اگر واقعا دوستش دارم بايد بيشتر به او نزديک شوم. با شنيدن اين حرف از کوره در رفتم و گفتم: تو چه انتظاري داري و فکر مي کني من چه طور دختري هستم؟ من با ناراحتي از مسعود خواستم خودرو را متوقف کند و گفتم راست مي گويي بهتر است براي هميشه همديگر را فراموش کنيم.
سر مورد علاقه ام در حالي که لبخندي بر لب داشت به چشمانم نگاهي کرد و گفت: شوخي کردم عزيزم، ناراحت نشو. او يک قرص از داخل کيفش درآورد و ادامه داد: بيا اين قرص را بخور تا سر دردت خوب بشود. مسعود بلافاصله توقف کرد و يک آب معدني کوچک نيز برايم خريد و قرص را خوردم. اما چند دقيقه بعد دچار سرگيجه عجيبي شدم و ديگر نفهميدم چه اتفاقي افتاد. وقتي به هوش آمدم متوجه شدم مسعود مرا به خانه خواهرش که در مسافرت هستند برده است و ... . اين ماجرا باعث شد تا واقعا از مسعود بدم بيايد و ارتباطم را با او قطع کردم. ۴ ماه گذشت و ديگر هيچ تماسي با مسعود نداشتم تا اين که متوجه شدم باردار هستم. با اطمينان از اين موضوع با مسعود تماس گرفتم و مي خواستم با او صحبت کنم. اما اين پسر بي معرفت مي گويد همه چيز بين ما تمام شده است و او مسئوليت اين مشکل را برعهده نمي گيرد. به ناچار با مادرش تماس گرفتم و درخواست کمک کردم.
ولي مادر او گفت: چشم پدر و مادر پر غرورت روشن که دخترشان قبل از ازدواج مي خواهد براي ما نوه بياورد، کور خوانده اي دخترجان و اصلا از کجا معلوم که...؟
| 
رابطه احساسي! 
