 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
مرگ غمانگیز یک دوست
|
| | |
 | «لوئیس میو» 12 سال سن دارد. او با وجود سن کمش اکنون در دارالتادیب به سر میبرد تا زمانی که به سن قانونی برسد و دادگاه در مورد او تصمیمی اتخاذ کند.
| لوئیس متهم است با شلیک یک گلوله به سمت دوست و همکلاسیش «شین کولین» باعث مرگ او شده است.
پدر لوئیس «میکو» 53 ساله نیز در دادگاه متهم شناخته شده است. میکو که کارمند یکی از فروشگاههای فروش لوازم خانگی از جمله اسلحه بوده است، متهم است که با نگهداری اسلحهای پر از فشنگ در منزل باعث بروز چنین حادثهای شده است.
میکو در دادگاه به حداقل 6 سال زندان محکوم خواهد شد.
میکو سالها قبل از همسرش جدا شد و دو پسرش لوئیس و مارتین با او زندگی میکردند.
میکو با کار در فروشگاه خرج فرزندانش را در میآورد و تمام وقتش را با کار سپری میکرد.
بچهها هم که به خاطر نبود مادرشان کمی دچار سردرگمی و مشکلات روحی بودند توسط یک پرستار نگهداری میشدند.
ساعاتی که لوئیس 12 ساله و مارتین 11 ساله در منزل بودند، پرستار خانگی از آنها نگهداری میکرد.
میکو هرگز دلش نمیخواست فرزندانش در خانه تنها بمانند و هیچوقت آنها را تنها در خانه نمیگذاشت.
قوانین خاصی که میکو در منزل قرار داده بود، باعث میشد که بچهها خیلی خوب به درسشان برسند و همه معلمها از وضعیت درسی آنان راضی باشند و این نشان میداد میکو پدر خوبی برای فرزندانش است.
یکی از مقرراتی که میکو برای پسرهایش قرار داده بود این بود که آنان هرگز اجازه ندارند در تنهایی و زمانی که پدر یا پرستارشان در منزل نیست، دوستانشان را به خانه بیاورند. مارتین و لوئیس هرگاه میخواستند با جمع دوستانشان به خانه بیایند باید از قبل با پدرشان کنترل میکردند تا حتما کسی در منزل باشد که بچهها به خانه میآیند.
میکو خیلی خوب به یاد داشت که همسر سابقش همیشه به او سفارش میکرد که تنها ماندن پسربچهها در خانه میتواند خطرساز باشد و مخصوصا این که مارتین و لوئیس پسرهای بسیار شیطانی بودند که بازیهایشان معمولا خطرناک بود.
زندگی میکو و پسرانش ظاهرا خوب پیش میرفت، تا این که روز حادثه فرا رسید. میکو طبق معمول هر روز صبح صبحانه را برای پسرانش آماده کرد وپس از بیدار کردنشان راهی کار شد. بچهها با سرویس به مدرسه میرفتند و به همراه چند تن از همسایهها که همکلاسی بودند سر کوچه میایستادند تا سرویس دنبال آنها برود.
آن روز لوئیس تنبلی کرد و با وجود اصرارهای مارتین خیلی دیر حاضر شد و به همین خاطر از سرویس جا ماندند.
لوئیس و مارتین وقتی متوجه شدند سرویس مدرسه آنها را جا گذاشته است به سمت خانه حرکت کردند تا به پدرشان تلفن بزنند و موضوع را به اطلاع او برسانند.
در این میان لوئیس متوجه دو تن از دوستانش شد که آنها هم از سرویس جا مانده بودند.
«شین» و «مایکل» همکلاسیهای لوئیس و دوستان صمیمی بودند. لوئیس با دیدن آنها فکری به نظرش رسید. او به شین و مایکل پیشنهاد داد که به جای این که به مدرسه بروند، به خانه لوئیس رفته و بازی کنند. بچهها همگی قبول کردند و راهی منزل لوئیس و مارتین شدند.
در خانه، بچهها هر کدام به یک طرف دویدند.
مارتین مشغول تلویزیون دیدن شد و مایکل هم در آشپزخانه به دنبال خوردنی میگشت لوئیس از زیر کاناپه، جایی که میدانست پدرش همیشه اسلحهای قایم میکند، اسلحه را بیرون کشید تا به دوستانش نشان دهد. او با فریادهای مارتین فشنگها را از داخل اسلحه درآورد و آن را به طرف بچهها نشانه گرفت.
غافل از این که لوئیس به جای 6 فشنگ، 5 فشنگ را از اسلحه خارج کرده و یک فشنگ هنوز در اسلحه باقی مانده است.
مارتین و مایکل درحال تماشای تلویزیون بودند که شین و لوئیس برای بازی به اتاق خواب لوئیس رفتند.
لوئیس کماکان ادای شلیک کردن درمیآورد که ناگهان تنها گلوله اسلحه شلیک شد، شین روی زمین افتاد، گلوله باقیمانده در اسلحه به صورت شین برخورد کرده بود و او غرق در خون روی زمین افتاده بود.
لوئیس با فریاد کمک میخواست و مایکل و مارتین که متوجه صدای شلیک گلوله شده بودند بلافاصله از منزل بیرون دویدند.
لوئیس خودش به پلیس تلفن زد و آنها را از ماجرا مطلع کرد.
پلیس در محل حضور یافت و لوئیس دستگیر شد. اکنون لوئیس به اتهام قتل دوستش و آقای میکو به خاطر نگهداری اسلحه در منزل و نزدیک دست بچهها دادگاهی شدهاند.
لوئیس مطمئنا هرگز خودش را به خاطر به قتل رساندن شین نخواهد بخشید.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|