 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
جوانی که قربانی شادیهای مرگبار اکستازی شد
|
| | |
 | مرگ در غربت، سرگذشت جوان 22 سالهاي است كه قرباني مصرف «اكستازي» شد.
| عليرضا، چهارمين فرزند خانواده است. او از كودكي بر خلاف برادرانش آنقدر شيطنت داشت كه همه را خسته ميكرد. وقتي به كلاس دوم راهنمايي رسيد درس را براي هميشه كنار گذاشت و به همراه پدرش مشغول به كار شد، اما در همين مدت تنها تفريح او رفتن به پارك محل و گپهاي دوستانه با تعدادي جوان همسن و سال بود و طي سالها هرگز رفتوآمد هر روزه او به پارك توجه هيچكس را جلب نكرده بود.
با گذشت زمان، خانواده عليرضا به حقيقت تلخ اعتياد فرزندشان پي بردند و از آن زمان به فكر رفع مشكل افتادند .
نصيحتهاي مادرانه و دلداري برادران، عزم عليرضا برای ترك اعتياد را جزم كرد و او پس از يك دوره درمان و تحمل سختيها، موفق به ترك كامل اعتياد شد، اما اين دوران زياد دوام نياورد؛ چراكه هنوز كمتر از يك ماه از ترك اعتياد وي نگذشته بود كه دعواي سختي ميان پدر و پسر درگرفت و قبل از آن كه كسي بتواند جلو پدر را بگيرد عليرضا زير مشت و لگد وي بشدت مجروح شد و از خانه فرار كرد.
15 روز بعد او را مقابل در خانه در حالي يافتند كه از فرط مصرف هروئين و تزريقهاي مكرر به حال مرگ افتاده بود، اما او خود را بسختي به خانه رسانده بود تا با آنها كه رهايش كردند، خداحافظي كند.
عليرضا با رساندن به موقع وي به بيمارستان از مرگ حتمي نجات پيدا كرد؛ اما اينبار اعتيادش شديدتر شد و كسي قادر به جلوگيري از تزريقهاي مكرر او نبود. با اين همه تغيير محل سكونت، رفتن به شهري ديگر و آشنايي با آدمهايي كه عليرضا را دوست داشتند، توانست اندك شوقي در او زنده كند.
عليرضا با تحمل شرايط دشوار، توانست طعم خوش زندگي را يك بار ديگر و اين بار با دوستان تازهاش كه برايش ارزش قائل بودند، سپري كند؛ پدر نيز سايه مهر خود را بر زندگي او گسترد.
خوشيهاي زندگي مثل هميشه كم دوام ماند، مسائل كم اهميت و جزئي ميانه پدر و پسر را دوباره بر هم زد و عليرضا شبانه با موتورسيكلتي كه پدرش به او هديه داده بود و برداشتن مبلغ 100 هزار تومان پول، فرار كرد.
مشغله فراوان كار دامپروري و ساخت و ساز ، خانواده را از غيبت چند هفتهاي عليرضا غافل كرد و همه به اين خيال بودند كه با تمام شدن پولها او شرمنده به نزد پدر ومادرش برميگردد.
يك ماه گذشت و عليرضا هرگز با مادرش كه تنها دلبسته او بود، تماس نگرفت.
دانستن اين نكته كه عليرضا پسر زرنگ و كاري است و ميتواند گليمش را از آب بيرون بكشد، همچنان خيال اعضاي خانواده را آسوده نگه ميداشت تا آن كه غيبت اين جوان 22ساله به دو ماه رسيد.
يكي از برادران عليرضا براي جستوجو به تهران آمد و بالاخره در پارك، يكي از دوستان وي را پيدا كرد. وقتي جوياي حال برادرش شد يك جمله بيشتر نشنيد : فكر ميكنم فوت كرده باشد.
خبر به همه رسيد، برادر بزرگتر راهي كلانتري شد و در آنجا نيز خبر تاييد شد. پزشكي قانوني علت مرگ وي را سنكوب عنوان كرده بود.
بر اساس پرونده، جسد عليرضا يكم آبان ماه در خانه شخصي معروف به حميد آپارتماني كشف شد.
او ميخواست براي فراموشكردن غم «فراموش شدنش» با مصرف قرصهاي اكستازي خوشي بيدوام زندگيش را در لحظات شاد و پر انرژي مواد روانگردان پيدا كند؛ غافل از آن كه مرگ در پس چهره زيباي اين لحظات انتظارش را ميكشد.
خانواده عليرضا تنها توانستند پس از گذشت دو ماه از مرگ فرزندشان، محل دفن او را در بهشتزهرا (س) پيدا كنند و حسرت بالندگي جوانشان در غفلتهاي گذشته بكشند.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|