 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
قتل مرد مزرعهدار
|
| | |
 | «جان ورال» 47 ساله متهم است با همدستی دوست خود صاحب یک مزرعه را برای تصاحب اموالش به قتل رسانده است. | «جان ورال» 47 ساله متهم است با همدستی دوست خود صاحب یک مزرعه را برای تصاحب اموالش به قتل رسانده است. جان پس از 2 سال حبس در زندان بالاخره محاکمه و به 35 سال زندان محکوم شد. همدست جان نیز، «دیوید والمور» به 30 سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم شد.
جان ورال کارگر مزرعه بود. او از دوران جوانی با کار در مزارع خرج خود و خواهر کوچکش را درمیآورد و زندگی فقیرانهای را اداره میکرد. جان وقتی 13 ساله بود پدرش را که کارگر معدن بود از دست داده و با خواهر کوچکترش پیش مادرش «آن» زندگی میکرد. «آن» که برای تامین مخارج بچهها مجبور بود در منازل مردم کار کند بالاخره با مردی که صاحب یک سوپرمارکت بود ازدواج کرد. ازدواج «آن» با این مرد تاثیر بسیار زیادی بر روحیه جان و خواهرش گذاشت. جان هرگز نتوانست مادرش را به خاطر ازدواج مجدد ببخشد زیرا از نظر او پدرش هنوز زنده بود و «آن» باید به او وفادار میماند. پس از ازدواج «آن» با مرد غریبه، جان تصمیم گرفت روی پای خودش بایستد. او میخواست به مادرش ثابت کند که بدون پدرخواندهاش هم او از عهده هزینهها برمیآید؛ اما اینطور نشد. او از 15 سالگی شروع به کارهای مختلفی کرد؛ اما هیچکدام از آنها درآمد کافی برای او نداشتند. او در سوپرمارکتها، کفاشیها و پمپبنزینها مشغول به کار شد؛ اما به خاطر سن کمش پول زیادی نمیتوانست دربیاورد.
سالها از پی هم میگذشت و «آن» هم در طول این مدت صاحب فرزند دیگری شده بود. با تولد فرزند «آن» و شوهرش، جان بیش از پیش از آنان فاصله گرفت. همه زندگی جان به «سوزی» خواهرش ختم میشد و تنها به او دلخوش بود. او 18 ساله بود که به سوزی 14 ساله پیشنهاد داد که «آن» را ترک کرده و به شهر دیگری سفر کنند تا به تنهایی زندگی مستقلی را آغاز کنند. سوزی با آن که محصل بود قبول کرد و با جان راهی شهر دیگری شد. روز ترک شهر محل خاطرات بچگی جان و سوزی آخرین باری بود که آنها مادرشان «آن» را دیدند.
جان به شهری کوچک و فقیرنشین مهاجرت کرد. او فکر میکرد در این شهر که اکثر مردم آن کارگران مزارع بودند میتواند پول خوبی از راه کارگری به دست بیاورد. سوزی باز هم در مدرسه ثبت نام کرد و جان شروع به کار کرد. برای جان این که کاری سخت و توانفرسا باشد اصلا مهم نبود و او تنها به این مسئله اهمیت میداد که بتواند پولی جمع کند و رفاه نسبی برای خواهرش به ارمغان بیاورد. آنها اتاق کوچکی در منزل یکی از اربابان شهر اجاره کرده و کار سرایدار را انجام میدادند. جان از صبح تا عصر در مزارع کار میکرد و سوزی نیز پس از بازگشت از مدرسه وظیفه داشت به کارهای خانه ارباب رسیدگی کند. او از بچههای ارباب نگهداری میکرد و غذا میپخت. کمکم، با اطمینان بیشتر ارباب که «لین گیلمورن» نام داشت، جان نیز توانست کار در مزارع دیگران را رها کند و در مزرعه خود آقای گیلمورن مشغول به کار شود. زمان به سرعت سپری میشد. سوزی 25 ساله شده بود که با یکی از پسران آقای گیلمورن ازدواج کرد و شهر را ترک کرد، جان تنها مانده بود. او همچنان برای مزرعه آقای گیلمورن کار میکرد و دستمزد ناچیزی میگرفت. جان راضی بود چون معتقد بود اگر مزرعه آقای گیلمورن را ترک کند جای دیگری برای کار کردن پیدا نخواهد کرد. سالها گذشت جان هیچ خبری از سوزی نداشت و هرچه از آقای گیلمورن سراغ خواهرش را میگرفت جوابی مبهم میشنید. او ترجیح میداد فکر کند سوزی خوشبخت است و در زندگی با پسر آقای گیلمورن به مشکلی برنخورده است. جان کمکم میانسال میشد. آقای گیلمورن از دنیا رفته بود و پسر بزرگش مزرعه را اداره میکرد. جان که دیگر جوان نبود و توانایی سابق را نداشت اکثر اوقات را درهمان اتاق کوچک سرایداریش سپری میکرد تا این که یک روز «کارل» پسر آقای گیلمورن که مزرعه را اداره میکرد به سراغ جان آمد. او به جان گفت که باید مزرعه را ترک کند و دیگر نمیتواند آنجا کار کند. او به جان اطلاع داد که سوزی سالها پیش براثر کتکهای شدید برادر کارل جان خود را از دست داده است و این موضوع تاکنون در دل این خانواده محفوظ مانده است. جان دیوانه شده بود تصور مرگ سوزی و رفتن از مزرعه ای که سالها در آن زحمت کشیده بود برایش سخت و غیرممکن بود. او با همفکری دوستش تصمیم گرفت انتقام بگیرد. یک شب جان و دیوید با حمله به کارل او را به قتل رساندند و تمام پولهای او را دزدیدند؛ اما پلیس توانست قبل از آن که از شهر خارج شوند آنان را دستگیر و روانه زندان کند. جان و دیوید سالهای سال را باید پشت میلههای زندان سپری کنند.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|