پنجشنبه 18 ارديبهشت 1404

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار خارجی حوادث لوئیس 17 سال بیشتر نداشت

 
 

هموطن سلام , شنبه 19 دي 1383

لوئیس 17 سال بیشتر نداشت

 
 

«لوئیس وود وارد» مدت‌هاست در زندان به سر می‌برد. او متهم است چند سال قبل کودکی به نام «متیو اپن» را به قتل رسانده است.

«لوئیس وود وارد» مدت‌هاست در زندان به سر می‌برد. او متهم است چند سال قبل کودکی به نام «متیو اپن» را به قتل رسانده است. لوئیس هنگامی که متیو 8 ماهه را به قتل رسانده بود، 17 سال بیشتر نداشت. لوئیس برای ادامه تحصیل از کشورش انگلستان به آمریکا آمده بود و برای این که بتواند خرج تحصیلش را تامین کند
 

" همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت تا این که یک روز لوئیس متوجه شد پدر و مادر نیکلا در حال مهاجرت به ایالت دیگری هستند، آنها به اطلاع لوئیس رساندند که دیگر احتیاجی به لوئیس ندارند و در واقع با عوض شدن منزل آنها و نقل مکانشان به ایالتی دیگر، لوئیس نمی‌توانست دیگر آنها را همراهی کند. ... "

 
 
تصمیم گرفت در یک منزل مشغول به کار شود. از آنجایی که لوئیس حرفه خاصی را بلند نبود تنها می‌توانست به عنوان پرستار بچه در منازل مردم استخدام شود. او پس از مدت‌ها تلاش توانست در منزل زن و شوهری جوان استخدام شود و از کودک 7 ساله آنان نگهداری کند. او ابتدای کارش از نگهداری از بچه‌ها چیز زیادی نمی‌دانست و چون خودش هم سنی نداشت تصمیم گرفت هفته‌ای چند ساعت را به نگهداری از بچه‌ها اختصاص دهد. او از یک بچه 7 ساله به مدت 4 ساعت نگهداری می‌کرد تا والدینش از سرکار به منزل برگردند، نگهداری از نیکلا کار سختی برای او نبود. نیکلا به محض این که از مدرسه به خانه بازمی‌گشت مشغول انجام دادن کارهای مدرسه‌اش می‌شد و اصلا کاری به کار لوئیس نداشت. بنابراین لوئیس در طول مدتی که با نیکلا همراه بود دچار هیچ مشکلی نشد. پدر و مادر نیکلا نیز، لوئیس را دختر بسیار آرام و مودبی یافتند که می‌تواند فرد قابل اعتمادی برای نگهداری از فرزندشان باشد.
لوئیس در طول مدتی که نیکلا مشغول کارهای درسی‌اش بود یا با تلفن صحبت می‌کرد یا خودش را با خواندن کتاب‌های مختلف سرگرم می‌کرد. کم‌کم لوئیس تصمیم گرفت ساعت‌های کارش را افزایش دهد او می‌دید که با نگهداری بدون زحمت از بچه‌ها می‌تواند در ساعت‌های مختلف پول خوبی به دست بیاورد و این پول کمک زیادی برای زندگی او بود. لوئیس از زمانی که از انگلستان خارج شده بود سعی می‌کرد کمک مالی از خانواده نگیرد و دلش می‌خواست خودش روی پای خودش بایستد.
پدر و مادر نیکلا با خواسته لوئیس مبنی بر بیشتر ماندن او در منزلشان موافقت کردند. آنها در طول ساعاتی که لوئیس در منزلشان بود متوجه شدند او اصلا هیچ خطری برای فرزندشان نیکلا ندارد و در واقع یکی از قابل اعتمادترین پرستارانی است که تا به حال دیده‌اند، لوئیس خیلی خوب توانسته بود اعتماد آنها را نسبت به خودش جلب کند.
همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت تا این که یک روز لوئیس متوجه شد پدر و مادر نیکلا
 

" لوئیس در طول مدتی که نیکلا مشغول کارهای درسی‌اش بود یا با تلفن صحبت می‌کرد یا خودش را با خواندن کتاب‌های مختلف سرگرم می‌کرد. کم‌کم لوئیس تصمیم گرفت ساعت‌های کارش را افزایش دهد او می‌دید که با نگهداری بدون زحمت از بچه‌ها می‌تواند در ساعت‌های مختلف پول خوبی به دست بیاورد ... "

 
 
در حال مهاجرت به ایالت دیگری هستند، آنها به اطلاع لوئیس رساندند که دیگر احتیاجی به لوئیس ندارند و در واقع با عوض شدن منزل آنها و نقل مکانشان به ایالتی دیگر، لوئیس نمی‌توانست دیگر آنها را همراهی کند. لوئیس بسیار افسرده و عصبی شده بود. او می‌دانست که بیش از هرچیز دیگری به این کار احتیاج دارد و مهاجرت این خانواده بی‌آزار از این ایالت برای او حکم قطع شدن پول‌های ماهانه و شغل بی‌دردسرش بود. خوشبختانه نگرانی لوئیس خیلی زود برطرف شد، یک هفته قبل از اسباب‌کشی کامل این خانواده، مادر نیکلا به لوئیس مژده داد که یکی از دوستانش به دنبال یک پرستار خوب و آرام مثل لوئیس برای فرزندش است. او به لوئیس گفت که دوستش پسربچه ای 8 ماهه دارد که معمولا بعدازظهرها در خانه تنهاست و این خانواده احتیاج به کسی دارند که در زمان غیبتشان در منزل از این کودک نگهداری کند. لوئیس با کمال میل پیشنهاد مادر نیکلا را قبول کرد و بلافاصله پس از نقل مکان آنها، لوئیس در منزل خانواده «اپن» مشغول به کار شد.
«متیو» خیلی کوچک بود و رسیدگی به او دیگر مثل رسیدگی به نیکلا نبود، لوئیس هرگز فکر نمی‌کرد که نگهداری کردن از کودکی 8 ماهه آنقدر برایش سخت باشد؛ اما او چاره‌ای نداشت و به خاطر هزینه‌های بالایی که برای تحصیل داشت مجبور بود از متیو نگهداری کند. مشکل آنجا بود که متیو به طور مادرزاد نیز دچار بیماری سستی استخوان بود و به همین خاطر به توجه و دقت بسیار زیادی احتیاج داشت. لوئیس پس از گذشت چند هفته کلافه شده بود. او دیگر تحمل گریه‌های مکرر متیو را نداشت و دیگر نمی‌توانست این وضع را تحمل کند. تا روز حادثه فرارسید. یکی از دفعاتی که متیو بشدت گریه می‌کرد، لوئیس آنقدر او را بشدت تکان داد تا متیو بی‌حال شد. با وجود انتقال این کودک به بیمارستان او پس از 4 روز بر اثر شکستگی استخوان گردنش درگذشت. لوئیس به اتهام قتل بازداشت شد و اکنون پس از سال‌ها هنوز در زندان به سر می‌برد. او ممکن است به زندان انگلستان منتقل شود.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
علت تلاطم بازار ارز در جریان مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
دلیل نوعروس برای طلاق 6 ماه بعد از عقد چه بود؟
:: ورزش ::
اولادقباد کوتاه آمد: قدردان آقای شمسایی هستم
:: فرهنگ و هنر ::
کارگردان پایتخت: تنابنده هرچه قدر گرفته باز هم کم است
:: حوادث ::
محاکمه پزشک متخصص به جرم قتل بی‌رحانه برادر

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار