 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
از آشنايي در استراليا تا قتل در شهرک غرب
|
| | |
 | صدای باز شدن در آسانسور و هجوم خبرنگاران به سمت محمدرضا، پسر جوانی که متهم است خواستگار همسر سابقش را به قتل رسانده، حاضران را به آن سمت میکشد و مادر محمدرضا در یک لحظه پسرش را در آغوش میگیرد و میگوید: هر کاری بتوانم برای نجاتت بکنم، مطمئن باش کوتاهی نخواهم کرد. | صدای کفشهای مردی با موهای سپید، چشمهای همه حاضران در سالن را به سمت خود برمیگرداند، انتهاییترین صندلی سالن جایی است که مادر داغدار حمیدرضا 19 ساله روی آن نشسته و اکنون مرد میانسال به همسرش میپیوندد. آنها سعی میکنند از بقیه فاصله بگیرند، صدای باز شدن در آسانسور و هجوم خبرنگاران به سمت محمدرضا، پسر جوانی که متهم است خواستگار همسر سابقش را به قتل رسانده، حاضران را به آن سمت میکشد و مادر محمدرضا در یک لحظه پسرش را در آغوش میگیرد و در حالی که اشک پهنای صورتش را فرا گرفته، میگوید: هر کاری بتوانم برای نجاتت بکنم، مطمئن باش کوتاهی نخواهم کرد.
کمی آن طرفتر خواهر محمدرضا در حالی که گریه میکند، میگوید به خدا قسم محمدرضا، اتفاقی دست به قتل زده است. محمدرضا که اضطراب تمام وجودش را گرفته سعی میکند اعضای خانوادهاش را آرام کند. او نگاهی به شراره همسر سابقش میاندازد، این دختر 20 ساله هم متهم پرونده است.
شراره سعی میکند از شوهر سابقش دفاع کند، او میگوید: محمدرضا هیچ گناهی ندارد، او مرد مهربانی است و قسم میخورم که قصد آدمکشی نداشته است.
ساعت، 10:30 صبح را نشان میدهد، در دادگاه باز میشود. قاضی یاورزاده و 4 مستشارش برای محاکمه آماده شدهاند. ابتدا متهم وارد دادگاه شد، سپس بقیه حاضران به سوی سالن دادگاه هجوم میبرند.
همه چیز برای محاکمه محمدرضا که چاقویش سینه خواستگار همسر سابقش را شکافته آماده است. قاضی یاورزاده همه را به آرامش دعوت میکند و از حضار میخواهد که نظم دادگاه را رعایت کنند. سپس رضوانفر نماینده دادستان در جایگاه حاضر میشود و متن کیفرخواست را قرائت میکند.
وی خطاب به قضات شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران گفت: 11 خرداد ماه سال جاری به ماموران کلانتری 134 خبر میدهند که یک مورد درگیری منجر به فوت در خیابان ایران زمین رخ داده است، بلافاصله ماموران در محل حاضر و با جسد غرق در خون حمیدرضا جوان 19 ساله روبهرو شدند، ماموران از طریق یکی از شاهدان عینی موفق شدند شماره ماشین متهم فراری را پیدا و روز 12 خرداد او را دستگیر کنند.
در بررسیهای اولیه از جسد، مشخص شد قتل به خاطر اصابت شیء برنده برگردن مقتول بوده است و به این ترتیب برای بررسی بیشتر جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد.
متهم که محمدرضا نام دارد و 25 ساله است، بعد از دستگیری به قتل اعتراف کرد و در اعترافات اولیه گفت: راننده پراید (مقتول) به من حمله کرد چاقوی خودم که در غلاف بود را برداشتم و از ماشینم پیاده شدم. حمید رضا با مشت و لگد به من حملهور شد، من در حالت دفاع با دست خود جلو ضربات مشت او را گرفتم، یک دفعه دیدم خون از کتف او سرازیر شد، من هم سوار ماشین شدم و فرار کردم، چاقو را هم کنار خیابان انداختم. در ادامه تحقیقات، از شراره همسر سابق محمدرضا که خود در این پرونده متهم ردیف سوم است، بازجویی شد و او گفت: حمیدرضا از ماشین پیاده شد و محمد را کتک زد و من در یک لحظه دیدم که حمیدرضا روی زمین افتاده است اما چیز دیگری متوجه نشدم.
این در حالی است که محمدرضا در صفحات دیگر پرونده اظهار داشته است، وقتی حمیدرضا به من حمله کرد برای دفاع از خود چاقویی که در غلاف بود را جلو او گرفتم، من در آن زمان مست نبودم و کاملا هوشیار بودم. اما نمیدانم چاقو چطور بر بردن او وارد شد. از طرفی پزشکی قانونی، علت مرگ را اصابت شیء نوک تیز و برنده به ناحیه گردن مقتول عنوان کرده است، به این ترتیب بزهکاری متهم محرز است و تقاضای صدور حکم شرعی و قانونی در خصوص وی را دارم.
پدر و مادر مقتول چه گفتند
در ادامه جلسه دادگاه پدر حمیدرضا از جای خود بلند میشود تا در جایگاه قرار گیرد و برای قاتل تنها پسرش تقاضای قصاص کند. او آرام در جایگاه حاضر شد و گفت: من برای محمدرضا تقاضای قصاص دارم تا عبرتی برای آیندگان باشد، محمدرضا حاصل 46 سال عمرم را در یک لحظه از بین برد، فرزندم از بین رفته و اعدام محمدرضا هم نمیتواند او را به من بازگرداند، اما اگر او اعدام شود دیگران متوجه میشوند که اگر خانوادهای را داغدار کنند و افرادی را از بین ببرند مجازاتی در انتظار آنها خواهد بود.
پس از اظهارات پدر حمیدرضا زن سیاهپوش که هنوز رخت عزای فرزندش را بر تن دارد، در جایگاه حاضر شد و گفت: من نه تنها تقاضای قصاص قاتل پسرم را دارم بلکه تقاضای قصاص برای مسبب این ماجرا را هم دارم.
وی در ادامه در پاسخ این سوال قاضی دادگاه که پرسید شما در جریان رابطه پسرتان با شراره بودید یا خیر گفت: پسرم گفته بود که با دختری به نام شراره رابطه دارد. البته پسرم میگفت: شراره مقیم استرالیا است و قصد دارد به این کشور برگردد. من هم خیالم راحت بود که آنها با هم ازدواج نمیکنند، چون دلم نمیخواست پسرم با یک زن مطلقه ازدواج کند. آقای قاضی، من تقاضا دارم قاتل پسرم را همانجایی قصاص کنید که پسرم را کشت.
اعترافات متهم به قتل
قاضی دادگاه در ادامه جلسه دادگاه از محمدرضا خواست تا در جایگاه حاضر شود. این جوان 25 ساله نیز آرام از جایش بلند شد و در حالی که با پابندهایش به سختی راه میرفت، در جایگاه قرار گرفت. عرقی سرد پیشانی او را فرا گرفت و اضطراب در چهرهاش کاملا هویدا بود.
قاضی: خود را به طور کامل معرفی کنید.
متهم: محمدرضا 25ساله، اهل و ساکن تهران هستم، همسری داشتم که از او جدا شدم. سابقه کیفری ندارم و حالا مجرد هستم.
قاضی: اتهام شما قتل عمدی حمیدرضا جوان 19 ساله در خیابان ایران زمین بر اثر ایراد جرح با چاقو است، ضمن این که شما متهم هستید با دختری به نام شیرین رابطه نامشروع داشتهاید، آیا قبول دارید؟
متهم: من به حمیدرضا ضربه زدم، اما عمدی در کار نبود، با شیرین هم هیچ رابطهای نداشتم و او را فقط یک بار با شراره همسر سابقم دیده بودم،
قاضی: ماجرای قتل حمیدرضا را به طور کامل تعریف کن؟
متهم : سال 80 با شراره آشنا شدم، یک سال و نیم در استرالیا با شراره نامزد بودم هر دو ما مقیم آن کشور بودیم، مدتی بعد شراره به ایران برگشت من هم بعد از او به ایران آمدم و با هم ازدواج کردیم، من و همسرم بسیار خوشبخت با هم زندگی میکردیم، اما این خوشبختی 3ماه بیشتر طول نکشید، چون خانواده همسرم، اجازه نمیدادند ما با هم زندگی کنیم و مرتب برایمان مشکل ایجاد میکردند، به خواسته شراره، حق طلاق را به او دادم و درازای آن شراره هم مهریهاش را که 1363 سکه بهار آزادی بود بخشید، بعد به صورت توافقی از هم جدا شدیم.
ششم اسفندماه سال گذشته بود که من و شراره از هم جدا شدیم، اما ذرهای از علاقه من به او کم نشده بود، شراره میخواست با جدا شدن ازمن به خانوادهاش بفهماند که من او را دوست دارم، او مرتب با من تماس میگرفت. در طول سه ماه و 10 روزی که شراره باید عده نگه میداشت، به پیشنهاد کسی که صیغه طلاق را جاری کرد با هم رابطه داشتیم تا شاید زندگیمان دوباره شکل گیرد تا این که من با شراره تماس گرفتم و گفتم بهتر است همدیگر را تا زمان پایان این مدت نبینیم و خوب در مورد زندگی آیندهمان فکر کنیم، بعد تصمیمی درست بگیریم و درباره آن با هم صحبت کنیم. قرار بر این شد که پس از پایان این دوره من با شراره تماس بگیرم، صبح روز حادثه با شراره تماس گرفتم او درخانه نبود و من برایش پیغام گذاشتم. ظاهرا او خیلی خوشحال شده بود که با وی تماس گرفتهام و حدود ساعت 3 بود که با من تماس گرفت قرار شد یک ربع بعد از خانه بیرون بیاید ، نمیدانستم ماشین دارد من هم با ماشین خودم به سمت محل قرار رفتم. وقتی به محل مورد نظر رسیدم به او گفتم سوار ماشین من شود، اما گفت میخواهد با مادر و برادرزاده و یکی از دوستانش به خرید برود. قرار شد بعدازظهر آن روز من و شراره به کافی شاپی برویم و در مورد زندگی آیندهمان تصمیم بگیریم، با تلفن همراهش تماس گرفتم، او درشهرک غرب بود قرارشد در خیابان ایران زمین همدیگر را ببینیم، وارد خیابان که شدم، شراره به طرفم آمد دوستش شیرین هم همراه او بود. کمی جلوتر رفتم، تا جای پارک پیدا کنم، یک جای پارک برای شراره پیدا کردم منتظر شدم او پارک کند تا من هم پشت سرش پارک کنم یکدفعه دیدم 3 ماشین اطراف ماشین شراره ایستادهاند کمی مکث کردم تا آنها دور شوند چون محیط در آنجا طوری است که وقتی دختری تنها باشد برایش مزاحمت ایجادمیکنند، اما همینکه متوجه حضور مردی شوند رهایش میکنند. در این میان صحبت شراره با سرنشین یکی از پرایدها طولانی شد من دنده عقب گرفتم و به طرف پراید رفتم ، حواسم را جمع کردم ببینم آنها چه میگویند. آن پراید و من هر دو با هم چندین متر حرکت کردیم من قصد داشتم پارک کنم که یکدفعه راننده پراید جلو من پیپچید فکر میکردم میخواهد به خاطر این که جای پارکش را گرفتم اعتراض کند، اما یکدفعه در را باز کرد و به طرف من دوید، آنقدر حرکتش تند و سریع بود که شاید کل درگیری ما 30 ثانیه هم طول نکشید، من یک پایم بیرون بودم. و یک پایم داخل ماشین هنوز فرصت باز کردن کمربند را پیدا نکرده بودم.
حمیدرضا مرتب بر سرم ضربه میزد، او بسیار عصبانی بود آنقدر بر سرم ضربه زده بود که نمیتوانستم حرکتی بکنم چاقویی که در غلاف بود واز قبل درماشین داشتم برداشتم و به طرفش گرفتم، اما من ضربهای نزدم، یعنی متوجه زدن ضربه نشدم، چاقو را با غلاف به بدنش زدم میخواستم او را بترسانم که یکدفعه غرق خون شد به عقب رفت وقتی حالش را دیدم از ترس نتوانستم هیچ کاری بکنم فقط فرار کردم.
قاضی: چند ضربه زدی؟
متهم : به خدا قسم متوجه زدن هیچ ضربهای نشدم.
قاضی: قبول داری که ضربه را تو زدی؟
متهم : بله قبول دارم.
قاضی: در صورتجلسه پزشکی قانونی آمده 3ضربه به مقتول زده شده که عمق یکی از این ضربات حداقل 10 سانتیمتر است. از طرفی غلاف چاقو، تسمهای دارد که باز کردن آن در حالت عادی 30 ثانیه طول میکشد و در شرایطی که فرد مورد حمله قرار گرفته باز کردن این تسمه بیشتر هم طول میکشد، پس شما در مورد این که چاقو را با غلاف وارد بدن حمیدرضا کردهاید دروغ میگویید؟
متهم: به خدا قسم دروغ نمیگویم، کل درگیری ما 30 ثانیه نشد، من حتی بعد از این که ضربه هم زدم چاقو را با غلاف بیرون انداختم، شاید نوک چاقو از روزنه آن بیرون آمده باشد.
قاضی: یعنی ضربه آنقدر محکم بوده که تیغه چاقو توانسته از آن 10 سانتیمتر بیرون بیاید.
متهم: نمیدانم . شاید.
قاضی: حمیدرضا هم چاقو داشت؟
متهم: نه او هیچ چیز نداشت فقط با مشت به من ضربه میزد.
قاضی: پس چرا شما با چاقو به او حمله کردید؟
متهم : چاقو را در آوردم تا او را بترسانم. از طرفی او آنقدر بر سرم ضربه زده بود که در حالت عادی نبودم .
قاضی: آیا آثار کبودی یا زخم روی بدن شما بود؟
متهم: فقط فشاری که در ماشین برگردنم آورده بود و تورم چندین قسمت از سرم به خاطر ضربات وجود داشت. که در اداره آگاهی هم به افسر پروندهام گفتم.
قاضی: شما از طرف کسی تهدید به مرگ شده بودید؟
متهم:نه
قاضی: پس چرا با خود چاقو حمل میکردید؟
متهم:2 ماه قبل از حادثه، مشکلی در جاده شمال برای من ودوستانم پیش آمده بود و آن چند جوان به جانمان افتادند ما را تاجایی که میشد، کتک زدند به همین خاطر هم چاقو را خریدم که از جانم محافظت کنم.
قاضی: با مقتول آشنایی قبلی یا اختلافی داشتید.
متهم: من اصلا او نمیشناختم، او گناهی نداشت که بخواهم بکشمش اگر به من حمله نمیکرد من هیچ ضربهای به او نمیزدم من اصلا از رابطه او با شراره خبر نداشتم و یک هفته بعد از دستگیریام متوجه شدم آنها با هم رابطه داشتهاند.
قاضی: پس چرا او را کشتی.
متهم: نمیخواستم بکشمش، فقط یک اتفاق بود
قاضی: به نظر خودت میتوان قبول کرد که چاقویی بر بدن کسی فرو بکنند و بعد ادعا کنند که قصد کشتن نداشتهاند.
متهم: آقای قاضی، من چاقو کش حرفهای نبودم که بدانم چاقو را باید به کجا بزنم تا طرف مقابل بمیرد.
قاضی: در بازسازی صحنه دقیقا توضیح دادید که چطور از ماشین بیرون آمدید دراین مورد توضیح دهید.
متهم: بله، قبول دارم من بعد از این که حمیدرضا را غرق در خون دیدم و او چند متری عقب رفت از ماشین پیاده شدم و بعد از این که او روی دو زانویش خم شد فرار کردم.
قاضی: شما در اظهاراتتان گفتید جراحتی بر بدنتان وارد نشده است پس نمیتوانید ادعا کنید از خودتان دفاع کردهاید؟
متهم: من قصد ضربه زدن نداشتم، فقط مشتهایش را دفع میکردم و چاقو را برای تهدید به طرفش گرفتم تا از من فاصله بگیرد و از ماشین دور شود.
قاضی: پس قبول دارید که ضربات را شما بر حمیدرضا وارد کردید؟
متهم: قبول دارم که ضربات را به حمیدرضا من وارد کردم کسی به جز من در آنجا نبود اما قصد کشتنش را نداشم ولی قبول دارم که چاقو در دست من بود.
پس از پایان دفاعیات وقتی متهم روی صندلیاش نشست ، وکیل مدافع او در جایگاه قرارگرفت و گفت: چون این پرونده نواقص بسیار زیادی دارد من دفاع نمیکنم و از دادگاه میخواهم که نواقص پرونده را برطرف کند در پرونده به چگونگی وقوع قتل هیچ اشارهای نشده و از اشخاص مطلع به اندازه کافی تحقیق نشده ازطرفی هنوز انگیزهای برای این قتل مشخص نشده است بنابراین استدی استدعا تحقیقات لازم زیر نظر دادگاه انجام شود در حال حاضر هرگونه اظهارنظر من بیفایده است.
درادامه جلسه دادگاه رضوانفر، نفر نماینده دادستان، دوباره با اجازه دادگاه در جایگاه قرار گرفت و گفت: آقای قاضی اگر اجازه دهید من چند سوال از شراره متهم ردیف سوم پرونده دارم او سپس خطاب به شراره گفت: چطور ممکن است در یک ساعت مشخص و در یک محل همسر سابق شما و مردی که با او رابطه داشتهاید به طور اتفاقی رو در روی هم قرار گیرند؟
شراره: 2 سال پیش دوست من با یکی از دوستان مقتول رابطه داشت و من هم، حمیدرضا چندبار با دوستم دیده بودم. وقتی ازدواج کردم شوهرم دوست نداشت من با دوستانم رابطه داشته باشم، به همین خاطر هم دیگر سراغ دوستانم نرفتم. اما بعد از جدایی وقتی به سراغ دوستم رفتم، چندین بار دیگر حمیدرضا را دیدم، او شماره همراه من را به خانوادهاش داده بود و زمانی که باهم بیرون میرفتیم، خانوادهاش با من تماس و سراغ او را میگرفتند من با حمیدرضا هیچ رابطه ای نداشتم فقط چندین بار وقتی دسته جمعی بیرون رفته بودیم، من حمید رضا را با دختری که با وی رابطه داشت دیده بودم، رابطه من با حمیدرضا در همین حد بود وقتی روز حادثه شوهرم با من تماس گرفت و گفت میخواهد مرا ببیند، من به او گفتم، برای خرید با خانوادهام بیرون هستم، قرار ما ساعت 7 بعدازظهر بود، من هنوز 2روز ازعدهام باقی مانده بود، به همین خاطر فکر کردم محمدرضا میخواهد وسایلم را به من پس دهد اما وقتی در خیابان ایران زمین داشتم پارک میکردم سر و کله حمیدرضا پیدا شد، او موهایش را از ته تراشیده بود و من او را نشناختم، او هم مرا نشناخت، وقتی صحبتش با من طولانی شد، محمدرضا به سراغمان آمد تا ببیند، چرا این جوان برایم مزاحمت ایجاد کرده است اما وقتی محمدرضا داشت میرفت، حمیدرضا، جلو ماشین او را گرفت و به وی حمله کرد و او را تا جایی که قدرت داشت کتک زد، من فریاد میزدم که رهایش کن اما او با شدت به سر و صورت محمدرضا میکوبید، محمدرضا فقط در برابر مقتول از خود دفاع کرد.
نماینده و دادستان: ظاهر پرونده چیزدیگری را نشان میدهد به نظر میرسد شما خودتان آن دو را در یک جا آوردید و از این کار قصد و انگیزه داشتید.
شراره: نه اینطور نبود، این حادثه کاملا اتفاقی بود. من با حمیدرضا رابطهای نداشتم که بخواهم این کار را بکنم. روز حادثه که او را دیدم اصلا نشناختمش. نماینده دادستان: اعتراض دارم آقای قاضی، شراره دروغ میگوید: او با انگیزه قبلی این کار را کرده و من از دادگاه تقاضا دارم از او به اتهام معاونت در قتل بازجویی شود.
آقای قاضی به نظر من، بین آنچه که در پرونده منعکس شده و حرفهای
محمدرضا درخصوص این که چاقو را با غلاف وارد بدن حمیدرضا کرده تعارضی وجود ندارد، زیرا وقتی چاقو پیدا شد، غلاف آن جمع شده و از شیاری که وجود داشت به عقب رانده شده و قطرات خون روی آن مشهود بود، از طرفی این مسئله که او بین در و صندلی ماشین هم گیر کرده، درست است، چرا که قطره خونهایی هم در ماشین وجود داشت که نشان میداد خون از لای در و پنجره به داخل پرت شده است، البته فوران خون و پرتاب آن به داخل ماشین با گفتههای محمدرضا و شاهدان مطابقت دارد. اما نمیدانم چرا این مسائل در پرونده منعکس نشده است.
البته این نکته جای سوال است که چرا محمدرضا بعد از زدن ضربه، حمیدرضا را به بیمارستان منتقل نکرده و پا به فرار گذاشته است.
درخصوص دفاع مشروع باید گفت: دفاع در این پرونده با حمله یکسان نیست، متهم میتوانست در ماشین بنشیند و درها را قفل کند یا این که سریعا خود را به ماموران که در فاصله 50 تا 100 متری محل حادثه بودند برساند، اما این کار را نکرده، بنابراین این مسئله قتل عمد است.
سپس قاضی یاورزاده ختم دادگاه را اعلام کرد و ادامه محاکمه را به ساعت 9:30 صبح روز سهشنبه موکول کرد.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|