پنجشنبه 18 ارديبهشت 1404

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی حوادث ابهام در جنايت شهرک غرب5

 
 

سه شنبه 22 دي 1383

ابهام در جنايت شهرک غرب5

 
 

دومین جلسه محاکمه مرد جوانی که متهم است خواستگار همسر سابقش را به قتل رسانده، در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.

ابهام در جنايت شهرک غرب5
به گزارش خبرنگار ما، در ابتدای جلسه دادگاه قاضی یاورزاده گفت: در این پرونده، پسر جوانی به نام محمدرضا به اتهام قتل حمیدرضا پسر 19 ساله محاکمه می‌شود، محمدرضا در جلسه قبل در دفاع از خود گفت: با شراره معروف به آیناز ازدواج کردم و پس از 3 ماه از او جدا شدم. هنوز عده شراره تمام نشده بود که تلفنی با همسر سابقم قرار گذاشتم تا درباره زندگی مجدد با هم صحبت کنیم، ولی زمان قرار یک دفعه متوجه حرکت ماشینی شدم که اطراف ماشین شراره پرسه می‌زد. از آنجا که طبق عرف خیابان مهستان ممکن است چند پسر دور ماشین دختری پرسه بزنند، فکر کردم آن ماشین بزودی به راه خودش ادامه می‌دهد، اما او خیلی سرسخت بود و وقتی متوجه حضور من شد، ناگهان به طرفم حمله کرد و درگیری بین ما شروع شد، من هم کارد را برداشتم، فکر نمی‌کردم برنده باشد. آن را از غلاف بیرون نیاورده بودم، ضربه‌ای به گردن طرف مقابل زدم، خون فواره زد و آن جوان روی زمین افتاد. من هم کارد را در پارکی انداختم و فرار کردم.
قاضی یاورزاده، سپس از سعید، پسر جوانی که روز حادثه همراه حمیدرضا – مقتول – در محل حادثه بود خواست تا در جایگاه حاضر شود و آنچه را که دیده است توضیح دهد.
سعید نیز گفت: روز حادثه حمیدرضا به من زنگ زد و گفت: بیا با هم بیرون برویم. او دنبال من آمد، با ماشین پرایدش بود، با هم سمت آریاشهر رفتیم در میان راه موبایلم را داخل ماشین گذاشتم و به سراغ یکی از دوستانم رفتم و دقایقی بعد برگشتم. آن موقع بود که حمیدرضا به من گفت که با دختری به نام شراره قرار دارد، متوجه شدم با موبایلم به آن دختر زنگ زده است، بعد از این که به مهستان رسیدیم، حمیدرضا دوباره با موبایل من تماس گرفت و با شراره صحبت کرد، دقیقا نمی‌دانم به او چه گفت، اما فکر می‌کنم شراره به او گفت که چند دقیقه دیگر همدیگر را می‌بینیم، یک دفعه حمیدرضا ماشین شراره را آن طرف خیابان دید، با هم به طرفش رفتیم، در همین حین موبایل من زنگ زد، مشغول صحبت با تلفنم بودم که حمیدرضا یک دفعه با پرایدش مقابل خودرو آن پسر پیچید، فکر نمی‌کردم کار به دعوا بکشد، به من گفت فکر کنم ماشین سمند (محمدرضا) مزاحم شراره شده، بعد پیاده شد، من به حرف‌هایش توجه نکردم و به صحبت خودم با تلفن ادامه دادم. یک دفعه صدای فریاد شنیدم من هم پیاده شدم و دیدم محمدرضا مبهوت ایستاده و حمیدرضا غرق در خون است، حمیدرضا به طرفم آمد، من در این لحظه به طرف سمند متهم رفتم تا او را بگیرم، اما وی فرار کرد. در همین حین صدای فریاد دختری را شنیدم که داد می‌زند: «ولش کن بیا بریم» بعد به سرعت خودش را به سمند رساند و سوار خودرو شد و به سرعت فرار کردند.
قاضی: دختری که به سمت سمند رفت چه کسی بود؟
متهم: شراره بود، ماشین خود شراره را هم شیرین، دوستش برد.
سپس قاضی از دیگر شاهد ماجرا که موفق شده بود شماره سمند محمدرضا را بردارد خواست تا در جایگاه حاضر شود.
وی گفت: روز حادثه من داشتم با پژو 206 خودم می‌رفتم که یک دفعه دیدم 2 جوان در وسط خیابان به سبک فیلم های سینمایی همدیگر را کتک می‌زنند.
آنقدر مشت‌هایی که می‌زدند سریع بود که حرکت دست آنها را نمی‌دیدم، من چاقویی در آن میان ندیدم، اما یک دفعه دیدم که یکی از آنها غرق در خون شد و به زمین افتاد، قاتل مبهوت مانده بود، انگار نمی‌دانست چه عکس‌العملی باید نشان دهد، یک دفعه یکی از دختران که در صحنه بود فریاد زد «فرار کن بیا بریم»، من همچنین جمله‌ای را شنیدم. بعد نمره سمند را برداشتم و آنها فرار کردند.
این شاهد افزود: من فقط در آن تاریکی و با نور چراغ ماشین توانستم دسته سیاه رنگ چاقو را ببینم که محمدرضا از پشت، در دستش گرفته بود، اما آنها لحظه وقوع نزدیک سمند نبودند و از خودرو فاصله داشتند.
سپس قاضی از سومین شاهد خواست که در جایگاه حاضر شود، این مرد گفت: من حادثه را از پشت پراید می‌دیدم، ضربات آنقدر تند و شدید بود و من که صدای مشت‌ها را می‌شندیم، تعجب کردم که چرا اینقدر زود دعوا تمام شد، یک دفعه متوجه شدم، خون بسیار شدیدی از بدن حمیدرضا بیرون می‌پاشد. محمدرضا که ضربه را زده بود خیلی ترسیده بود، انگار اراده‌اش را از دست داده بود، نمی‌توانست تصمیم بگیرد که چه کار کند، یک دفعه سوار ماشین شد و پا به فرار گذاشت.
در ادامه به درخواست قاضی یاورزاده، محمدرضا بار دیگر در جایگاه حاضر شد، وی گفت: آقای قاضی من روزی که به اداره آگاهی منتقل شدم، مردم. من از اعدام نمی‌ترسم، خودم هم قبول دارم که حمیدرضا را کشتم، اما چیزی که برایم مهم است، این است که خانواده حمیدرضا بدانند، من از روی عمد او را نکشتم، به خدا قسم فقط یک اتفاق بود، من اصلا چاقو را از غلاف بیرون نیاوردم، فکر می‌کردم او می‌ترسد و عقب می‌رود، فکر نمی‌کردم نوک چاقو از غلاف بیرون بیاید.
قاضی: شما ادعا می‌کنید که قسمتی از بدنتان لای در ماشین بوده است، از طرفی فرصت این را پیدا کرده‌اید که بتوانید، چاقو را از زیر صندلی بردارید، پس می‌توانستید در خودروتان را ببندید و همانجا بمانید.
محمدرضا: من قصد فرار نداشتم، فقط نمی‌دانستم مقتول چرا و با چه انگیزه‌ای به من حمله کرده است، برایم این مهم بود که بدانم چه رابطه‌ای بین شراره و او وجود دارد، می‌خواستم با وی حرف بزنم. اما وقتی دیدم روی زمین افتاد انگار ذهنم فلج شد.
قاضی: طبق عکسی که از صحنه قتل تهیه شده ماشین پراید مقتول کنار جدول است، چطور ادعا می‌کنید او راهتان را سد کرده است؟
محمدرضا: زمانی که ما درگیر شدیم او جلوی من پیچید و اصلا کنار جدول نبود. در این لحظه یکی از شاهدان بلند شد و گفت: آقای قاضی، ماشین مقتول را جابه‌جا کرده‌اند. ماشین کنار جدول نبوده، در ادامه 2 شاهد دیگر نیز این موضوع را تایید کردند.
سپس قاضی یاورزاده ختم جلسه را اعلام و ادامه محاکمه را به روز پنجشنبه موکول کرد.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
علت تلاطم بازار ارز در جریان مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
دلیل نوعروس برای طلاق 6 ماه بعد از عقد چه بود؟
:: ورزش ::
اولادقباد کوتاه آمد: قدردان آقای شمسایی هستم
:: فرهنگ و هنر ::
کارگردان پایتخت: تنابنده هرچه قدر گرفته باز هم کم است
:: حوادث ::
محاکمه پزشک متخصص به جرم قتل بی‌رحانه برادر

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار