 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
جام جم , سه شنبه 30 مرداد 1386 |
|
شاخ و شاخص
|
| | |
 | معلوم شد 2 تا شاهد عادل اهل رقم و آمار و محاسبه ، ثابت کرده اند که وي مرده است. فلذاست که ديگر کسي گوشش بدهکار حرفهاي خود آدم نيست !
|  پارادوکس (که قديمي ها به آن تضاد و تناقض هم مي گفتند) يکي از جمله صنايع بديعي و کلامي زبان شيرين تر از عسل فارسي است که معمولا در حوزه طنز هم بيشترين استعمال را دارد.
مثلا شاعر در يک مصرع پارادوکسيکال فرموده است :
مصرع متناقض :
بس که کردم گريه ، آب چشمم از ابرو گذشت...
مي گويد: اين ديگر از آن چيزهاي ضد و نقيض بود. بيشتر خالي بندي است تا ضد و نقيض !
آخه مرد حسابي ، آدم وقتي که گريه مي کند آب چشمش به سمت بالا حرکت مي کند يا طبق قانون جاذبه نيوتن ، به سمت پايين؟
مي گويم : اي بابا... تو هم چقدر سخت مي گيري.
شعر است ديگر. خود شاعر هم در جور کردن مصرع دومش ، مدتها مثل چي گير کرده بوده است. آنچنان که مپرس !
مي گويد: گفتي پارادوکس و شعر گفتي. نمي دانم چرا بدون اين که هيچ غرض و مرض خاصي داشته باشم ، ياد بانک مرکزي افتادم. مي گويم : آقارو!...
اين چه ربطي به آن دارد؟
مي گويد: آخه اين رياست محترم بانک مرکزي هم طوري که گفتند طبع شعر دارد. يک دست در شعر دارد و يک دست در خزانه و آمار و ارقام بانک مرکزي.
مي گويم : حالا مگر چي شده؟ شعر تازه اي گفتند که پارادوکسيکال بوده؟ اگر شعر فرمودند که بفرما بخوان تا ما هم بشنويم و نشنيده از دنيا نرويم.
مي گويد: با اين که همه در و همسايه ها و تمام کوي و برزن موجود در شهر درندشت تهران ، عملا شاهد افزايش صد درصدي و آشکار اجاره بهاي مسکن ، بلاتشبيه عين «شاخ بز» هستند و در به در دنبال خانه خالي مي گردند تا در حد پول اجاره شان باشد، بانک مرکزي بتازگي اعلام کرده است که «شاخص رشد افزايش اجاره بهاي مسکن در 3ماهه اول سال جاري نسبت به سال گذشته 17درصد بوده است».
مي گويم : اين شاخ رو به رشد صد درصدي و اين شاخص رو به رشد 17درصدي را ول کن که آن مصرع متناقض (و نيز متناقص) شعر فوق الاشعار را به زور و البته بخوبي تکميل کرده است.
مي گويد: چطوري؟
مي گويم : اين طوري...
بس که کردم گريه ، آب چشمم از ابرو گذشت
چشمه چون طغيان کند ، سيلابش از پل بگذرد
مي گويد: اين حکايت آمار اعلام شده از سوي بانک مرکزي و حرفهاي زده شده از سوي مردم هم مرا به ياد حکايتي انداخت.
مردي را در تابوت انداخته به سمت گورستانش مي بردند. مرد مرده (!) سر از تابوت برداشته ، داد و فرياد مي کرد که ايهاالناس ، من نمردم ، به جان شما زنده ام !
معلوم شد 2 تا شاهد عادل اهل رقم و آمار و محاسبه ، ثابت کرده اند که وي مرده است. فلذاست که ديگر کسي گوشش بدهکار حرفهاي خود آدم نيست !
| | | | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|