سه شنبه 11 ارديبهشت 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار خارجی فرهنگ و هنر سروانتس پادشاه ادبیات اسپانیا

 
 

هموطن سلام , چهارشنبه 27 آبان 1383

سروانتس پادشاه ادبیات اسپانیا

 
 

سالهاست که اسپانیاییها آخرین دوشنبه اکتبر را به یاد «دن کشیوت» جشن میگیرند،

سروانتس پادشاه ادبیات اسپانیا
سالهاست که اسپانیاییها آخرین دوشنبه اکتبر را به یاد «دن کشیوت» جشن میگیرند، به روایتی رمان فراموش نشدنی سروانتس اولین بار در آخرین دوشنبه ماه اکتبر منتشر شده است و حالا در خانه هیچ اسپانیایی ممکن نیست که کنار کتاب مقدس «دن کیشوت» وجود نداشته باشد.
در این روز مردم اسپانیا، خودشان را به شکل شخصیتهای این داستان درمیآورند، مردان بلند قد زره میپوشند، دختران جوان لباسهایی شبیه به شخصیتهای این رمان به تن میکنند و در خیابانهای شهر به راه میافتند. نقالها برای مردم شهر بخشهایی از این رمان حجیم را میخوانند و بالاخره جشنی در ستایش سروانتس برگزار میکنند. ادبیات اسپانیا از غنیترین مجموعههای ادبی اروپا و تاثیرگذارترین جریانهای فکری است.
نخستین رمان همه تاریخ طبق اسناد «دن کیشوت» یا به عبارت درستتر «دن کیخوت» است.
میگوئل دو سروانتس ساوادارا که همزمان با شکسپیر میزیست با این رمان بزرگ اشرافیت رو به زوال و سلحشوری بداهت آمیز آن دوران را به سخره میگیرد.
میگل دو سروانتس در سال 1547 چشم به جهان گشود، طبق گفتهها او در سحرگاه 29 سپتامبر متولد شد و 29 سپتامبر مادرید سراپا در ستایش این نویسنده غرق میشود و مجسمه سروانتس در این شهر توسط دوستداران او گلباران میشود. او چهارمین فرزند رودریگو سروانتس و لنوردی کورتنس بود که هرگز به مدرسه نرفت؛ مردم کوچه و بازار و صحنه اجتماع برای او از هر مدرسهای آموزندهتر بود.
در جوانی شمشیر زنی جسور و دلیر بود، همین امر باعث سیر و سیاحتهای زیادی شد. در جنگهای زیادی شرکت کرد. چند سالی را در اسارت اعراب به سر برد.
سروانتس جایی گفته بود: بعد از ازدواج بود که تصمیم گرفتم قلمم را بیازمایم. مدتی از نگارش تجربههایش امرار معاش می کند زمان کوتاهی هم به شعر رو میآورد. به قول یکی از نمایشنامهنویسان هم دورهاش: «در تمام اسپانیا شاعری به بدی سروانتس وجود نداشت.»
بعدها او رمانی به نام «گالیتا» نوشت که اندکی در کسب شهرت به او کمک کرد. او بعدها خودش هم بر تصنعی بودن این رمان اعتراف میکند و میگوید: حسی را برمیانگیزد، اما این احساس به نتیجه مشخصی نمیرسد. طرح اولیه این رمان را در روزهایی مینویسد که در زندان به سر میبرد. دن کیشوت به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است، او قهرمان نام آشنای اسپانیاست. اسپانیاییها او را میپسندند و دوست دارند به جای این که آنها را به هنر وحشی گاوبازی در جهان بشناسند، خود را آدمی از دیار سروانتس معرفی کنند.
این شخصیت افسانهای حصارها و مرزهای جغرافیایی را میشکند و نام خود را میان اقشار مختلف جهان حال از هر دستی مینشاند. با وجود تغییراتی که در سطح فرهنگ اقشار جهان پدید آمده است او هنوز هم جزو پرخوانندهترینهاست به قول سوزان سانتاگ: «درست مثل کتاب استفانی هیچ گاه رنگ و بوی کهنگی به خود نمیگیرد و هیچ وقت کسی جرات نمیکند این اثر را فراموش کند. شماری از آثار هنری آن چنان به کمال رسیدهاند که از حد بشری فراتر رفتهاند و مافوق قدرت خلاقه انسان قرار میگیرند؛ ولی دن کیشوت آنقدر بشری است که از کمال دور میشود.
اما در شمار عالیترینهای جهان قرار میگیرد، این تعریف به معنی بالا بودن تکنیک و فن داستان نویسی نیست، دن کیشوت پر از ایرادهای فنی است. محبوبیت این رمان ناشی از تنوع حوادث و غنای فراوان، کمدی آن و از همه مهمتر تازیانهای است که بر تن معاصران برجسته زمان خود میزند. انتقاد نافذی که در آن نسبت به زندگی شده است هم از شاخصههای این اثر است.
سروانتس خود از طبقه فرودست اقتصادی جامعه بود؛ اما هرگز اجازه نداد فقر و تنگدستی او را به ورطه یاس و ناامیدی بکشد، او از فقر و یاس، طنز و شادی آفرید.
دن کیشوت نجیبزاده و پهلوان در روزهایی به سر میبرد که دیگر پهلوانی از رونق افتاده است پس تصمیم میگیرد بساط شوالیهگری را علم کند؛ تمام شب و روز خود را به خواندن قصههای پهلوانی میگذارند. آنقدر میخواند که دچار توهم میشود و همین وهم اوست که داستان را بر گرده خود میکشد.
دن کیشوت پیر و فرتوت زره به تن میکند و با اسبی ناتوانتر از خود به جست و جوی ماجراهای ساخته و پرداخته ذهنش میرود.
پهلوان که از دنیای واقعی فرسنگها فاصله دارد با آرمانهای خیالی خود به نبرد با واقعیت میپردازد؛ اما واقعیتها همچون دیواری سنگی به مقابله با او برمیخیزند. شاید بارزترین نمونه مقابله میان وهم و واقعیت نبرد تن به تن او با آسیابهای بادی باشد که پهلوان آنها را دیو میانگارد، نمونه بارزی از جنگ و نزاع کورکورانه و خودسرانه قهرمان یا شاید «ضد قهرمان». دن کیشوت آنچنان در دنیای خود غرق شده است که خرابهها را دژهای محکم و زنان و روستاییان را شاهزاده میبیند. عدم درک واقعیت است که قدرت تشخیص را از او میگیرد. او آنقدر پیش میرود که معنویتهایش را هم نه تنها دلیلی بر ضعف خود نمیداند، بلکه آنها را تنبیه خداوند به دلیل سرپیچی از قواعد پهلوانی فرض میکند. دن کیشوت دچار ضدیت ناخودآگاه با واقعیت شده و روز به روز هم بیشتر در قعر این چاه بیپایان فرو میرود.
چیزی که به شخصیت او حالتی کاریکاتوروار و طنز گونه میبخشد قلب رئوف و هدفهای بشر دوستانه اوست.
او میخواهد حق مظلومان را بازستاند، این که چنین انسان نوع دوستی ما را به خنده وا میدارد تنها یک دلیل دارد و آن هم راه حلهای مضحک اوست برای مبارزه با استعمار. او هدفی والا را در پیش گرفته است و بی این که دلیل خندهها، ریشخند باشد او خنده را به لب ما میآورد.
سانکوپانزا مردک روستایی و عامی که حال به مقام مهتری شوالیه پنبهای رسیده است با وجود شخصیت ابله گونهای که دارد بیشتر از اربابش واقعیتها را لمس میکند.
در طول داستان گاه حضور سانکو پانزا و مقایسهای که در ذهن خواننده بین رفتار او و شوالیه صورت میگیرد جنون وهم انگیز شوالیه را بیش از پیش نمایان میکند. زیرا که مهتر به قبول واقعیت رسیده است. با تمام این احوال دن کشوت را نمیتوان احمق فرض کرد زیرا که هدف متعالی او هرگز به ذهن یک انسان احمق نمیرسد.
دن کیشوت در عین طنزی که دارد به نوعی تراژدی محسوب میشود هر قدر که خنده را بیشتر بر لبانمان مینشاند به همان اندازه هم غصه را بر دل. وفاداری سانکوپانزا به دن کیشوت با وجود این که او به این درک رسیده است که اربابش در دنیای واقعی به سر نمیبرد نشان از این دارد که سانکوپانزا هم برای خود آرمانی دارد. تحمل این ذلت از روی کم خردی نیست بلکه هدفی خاص او را به تحمل وا میدارد.
دن کیشوت نماد و نمونه طبقهای از جامعه آن روز اسپانیاست. طبقهای که رو به انحطاط است؛ اما سعی در کتمان این زوال دارد و به قول یکی از منتقدان: «سروانتس تراژدی بسیار غمانگیز انسان مجنون، ذلیل و درماندهای است که با کمدی بسیار مضحک کسانی که دیگر اجتماع جایی برایشان ندارد در هم آمیخته و شاهکاری این چنین را خلق کرده است. در این داستان میتوان تجسم زندگی دردناک و رقت انگیز کسانی را دید که برخوردار از شرافت و صاحب فکر هستند. ولی راه واقعی بر آوردن آرزوها و آرمانهای خود را نمیشناسند.»
برخی از منتقدان اسپانیایی سروانتس را فرحانگیزترین مغز اسپانیا که فاقد فضل و معرفت است میدانند.
او در عین این که اثری سخت انتقادآمیز و طنزی سیاه را ارائه کرده است قصهپردازی را فراموش نکرده است.
او از همان ابتدا سطح هوش و دانش دن کیشوت را به خواننده نشان میدهد. آنچنان که در همان نخستین صفحات کتاب دست و پنجه نرم کردن شوالیه را با کلمهها و مقولات کتابهای پهلوانی برای درک آنها نشان میدهد. کارش به جایی میرسد که از فرط نخوابیدن و کم خوردن عقلش زایل میشود و این تازه شروع داستان است.
حضور مجانین و دیوانگان در این شاهکار به نحوی کامل کننده طنز آن است. در پایان شاید به این نتیجه برسیم که شاید جهان تا به حال پهلوانی به این بزرگ دل را به خود ندیده است. سانکوپانزا هم در جثه حقیرش دلی بزرگ دارد و سادهترین و بیآلایشترین مهتری است که تا به حال جهان به خود دیده است. شاید دلیل آفرینش این شاهکار زندگی و سختیهایی است که سروانتس کشیده بود. نتیجه آن همه ذلت داستانی است این چنین شگفتانگیز که زاییده ذهن نویسندهای فقیر و پادشاه ادبیات اسپانیاست.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
همه چیز درباره خویچا کواراتسخلیا، مارادونای گرجستانی
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
قتل زن تهرانی در حمام خانه اش / شوهرش تصمیم به مثله کردن جسد داشت که پشیمان شد!

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار