جمعه 7 ارديبهشت 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی اجتماعی احساس فرزند عباس خلیلی بودن

 
 

هموطن سلام , جمعه 27 آذر 1383

احساس فرزند عباس خلیلی بودن

 
 

دیدن مردی آرام که بی‌صدا از این سوی خانه به آن سوی خانه بزرگی می‌رود که می‌دانی زمانی به یک انقلابی بزرگ، جسور و جنجالی تعلق داشت، مایه تعجب است.

 احساس فرزند عباس خلیلی بودن
دکتر کامیار و دکتر ماهیار خلیلی دو پسر از شش فرزند عباس خلیلی، سردبیر روزنامه رعد و اقدام، روزنامه‌نگار معترضی که بیش از ده سال از زندگی‌اش را در تبعیدگاه‌ها و زندان‌های عراق و ایران در دوره رضاخان گذرانده هستند. کسی که در عراق به خاطر شرکت در ترور فرمانده انگلیسی در نجف، تا پای دار رفت و در لحظه‌ای که یازده هم پیمانش از دار آویخته شدند، با سه گلوله در بدن، گریخت و به ایران آمد.
خانه‌ای بزرگ، قدیمی و پنهان شده در لابه‌لای روخانه‌ها و آپارتمان‌هایی نوساز، در یکی از خیابان‌های سهروردی شمالی با حیاط کوچکی که برگ‌های پاییزی، قهوه‌ای‌اش کرده‌اند، جایی است که هم اکنون دکتر ماهیار و دکتر کامیار خلیلی – هر دو داروساز اما متخصص در ادبیات کلاسیک و تاریخ – گوشه‌گیر و انزواطلب در آن زندگی می‌کنند، خانه‌ای که زمانی خانه روزنامه‌نگار ماجراجویی بود که سه بار ازدواج کرد؛ ماهیار، کامیار و سیمین بهبهانی، 3 تن از فرزندان او هستند.
من با دکتر ماهیار خلیلی، استاد دانشگاه، نویسنده کتاب «تاریخ شکنجه در ایران» و ویراستار کتاب‌های برادرش کامیار، دوره دوازده جلدی «فرهنگ مصادر، فرهنگ مشتقات و ...» ، درباره «احساس فرزند عباس خلیلی بودن»، گفت‌وگو کرده‌ام. وقتی از او می‌پرسم که چه احساسی دارید؟ هیچ نمی‌گوید، صورت پیراسته‌اش را به سویم برمی‌گرداند و شانه بالا می‌اندازد. با گامی آرام مرا به سوی اتاقی در بسته می‌برد که حالا کتابخانه‌ای آشفته است و بعد کتابخانه‌ای دیگر و کتابخانه‌ای دیگر را نشان می‌دهد و می‌گوید: «از پدرم به‌جز چند جلد کتاب و چند دست‌نویس، چیزی برایم نمانده. همه راهمان موقع غارت کردند». می‌گوید که مرحوم زین‌العابدین رهنما، بلافاصله پس از مرگ عباس خلیلی در سال 1350 به این خانه آمد و گفت که خلیلی وصیت کرده همه دست‌نوشته‌ها و عکس‌ها و کتاب‌هایش به «انجمن قلم» بخشیده شود. بخشیده شد! اما چند سال بعد انجمن قلم از هم پاشید و دیگر هیچکس نفهمید که کتاب‌ها و عکس‌ها و دست‌نوشته‌های عباس
 

" در آن زمان مردان باهوش و با استعداد و مشتاق زیاد بودند اما الان هم در نسل شما این چهره‌ها دیده می‌شود. من پیگیر نویسندگان و مترجمان نسل جوان هم هستم. ... "

 
 
خلیلی، روزنامه‌نگار جسور سال‌های 1299 تا 1327 چه شد؟
حالا تنها یادگاری از عباس خلیلی، قطعه خانوادگی 72 در بهشت‌زهرا است. جایی آرام به‌دور از همه هیجانات و التهاب‌های سیاسی آن زمان و این زمان. احساس فرزند یک مرد انقلابی بودن، چطور است؟
- ... (شانه بالا می‌اندازد)
هر چقدر که پدرتان روح معترض و انقلابی و پرجنجالی داشت، شما و دکتر کامیار گوشه‌گیر و انزواطلب هستید، چرا؟
- پدرم یک معترض سیاسی و روزنامه‌نگار جنجالی بود. هنوز که مقاله‌های او را می‌خوانم، می‌بینم که حتی برای زمان ما هم، بسیار تند و تیز است. او به دنبال آرمان‌های سیاسی بود و من و برادرم به دنبال آرمان‌های فرهنگی، اما در عین سیاسی بودن، او شاعر و ادیب بزرگی هم بود. به زبان عربی تسلط کامل داشت. او تنها کسی بود که با کمترین لحن، بخشی از شاهنامه را به زبان عربی برگرداند.
در همان سال‌هایی که در زندان رضاخان بود، قصیده‌ای به زبان عربی سرود که در نجف جنجال برپا کرد. رضاخان نتوانست در برابر آن همه اقبال و توجه مردم، سکوت کند. پس مجبور شد که او را از زندان آزاد کند. هرچند که چند ماه بعد، دوباره او را به خاطر قلم و زبان تند و تیزش دستگیر کرد. پدرم، عباس خلیلی آنقدر که در جهان عرب و در کشور عراق شناخته شده است و به‌خاطرش هنوز که هنوزه مقاله و کتاب می‌نویسند و اشعار او را دهان به دهان می‌خوانند، در ایران شناخته شده نیست.
اما من و کامیار که هر دو دکترای داروسازی داریم، آن وجه فرهنگی و آرام پدرم را به ارث بردیم که وقت شعر‌سرایی داشت.
من از همان بچگی مقاله می‌نوشتم و به روزنامه‌های آن موقع می‌بردم تا چاپ شود. مقاله‌ای 2 تومان می‌گرفتم. به روزنامه‌ ستاره، کوشش، مرد امروز و ... مطلب می‌دادم.
انزوا و گوشه‌گیری شما جبران هیاهو و ماجراجویی‌های پدرتان نیست؟
- نمی‌دانم. من از اول آرام بودم و آن وجه فرهنگی و ادبی پدرم را به ارث بردم. دیوان اشعار پدرم در دنیای عرب چاپ شده است و جایزه شعر عرب را هم گرفته است هر چند که اینها را کمتر در ایران می‌دانند.
نسخه‌‌هایی از روزنامه رعد واقدام را در خانه دارید؟
- نه، هیچ چیز ندارم.
چرا؟
- پدرم نایب رئیس انجمن قلم بود. پس از فوت پدرم، رئیس انجمن قلم، زین‌العابدین رهنما به اینجا آمد. درست با رفتار یک غارتگر آمد و همه آثار و کتاب‌ها عکس‌های او را با خود برد. ما هیچ عکس‌العملی نشان ندادیم چون او در هر حال مرد بدی نبود و سال‌ها با پدرم دوستی کرده بود. اما این رفتار او – درحالی که هیچ وصیتی در کار نبود – باعث شد که ما امروز هیچکدام از آثار او را نداشته باشیم.
وقتی از من می‌پرسید، احساس فرزند عباس خلیلی بودن، چگونه است، باید بگویم که پدرم با آن که مردی بزرگ در عرصه اصلاحات اجتماعی و سیاسی بود؛ اما اساسا مرد خانه و زندگی نبود. یعنی ما او را کمتر می‌دیدیم. اگر پولی به دست می‌آورد، به سرعت آن را از دست می‌داد. این خانه هم‌ تا زمانی
 

" من از همان اول جنس خودم را شناخته بودم. من تحقیق درباره ادبیات و تاریخ را دوست داشتم. کار من ارتباط با این آدم‌ها بود.... "

 
 
که او در قید حیات بود، خریداری نشده بود. بعدها من با کمک وام این خانه را خریدم.
از دوستان عباس خلیلی بگویید. آنها که به خانه شما رفت و آمد داشتند.
- او روابط عمومی بسیار قویی‌ داشت. با آن که لحن و زبان تندی داشت و صراحتش باعث می‌شد که همیشه عده‌ای از او برنجند، اما دوستان زیادی داشت از چهره‌های سیاسی تا اجتماعی و فرهنگی و ادبی. بیشتر آنها متاسفانه امروز دیگر نیستند و مرده‌اند. کسانی مثل اشتری وزیر کابینه امینی، میرزاخان افتخار مدیرکل دارایی، عبدالرحمن فرامرزی و مرحوم احمد کسروی که با پدرم دوستی زیادی داشت. من به خاطر دارم که وقتی بچه بودم، کسروی ماه‌ها در خانه ما زندگی می‌کرد. بعدها در خاطراتش هم یاد کرده که چقدر با پدرم دوست بوده است. مرحوم رضا، پدر پروفسور فضل‌الله رضا هم از دیگر دوستان او بود. با مرحوم قوام‌السلطنه رابطه خیلی زیادی داشت. با پدر مرحوم هویدا و میرزااسماعیل‌خان آشتیانی نقاش هم دوستی داشت.
مردی مثل عباس خلیلی که بیشترین وقتش را به امور بیرون از خانه و مسائل اجتماعی اختصاصی داده بود، حتما در پیشبرد ذوق ادبی شما هم، تاثیر مستقیمی نداشت.
- نه. اصلا در جریان کارهای ما نبود. در نتیجه تشویقی هم در کار نبود. البته وقتی که 14 جلد «تاریخ اسلام» ابن اثیر را پدرم ترجمه کرد، من برایش ویراستاری می‌کردم. در همان سال‌ها یک رمان عربی را ترجمه کردم به فارسی. در سال 47 با دکتر محمدعلی خواجه نجفی که الان در سوئد است، تحقیقی درباره «ابوریحان بیرونی» انجام دادیم و به صورت کتاب چاپ کردیم. بعد کتاب دیگری از عربی ترجمه کردم «الجماهر» بیرونی. در سال 55 «تاریخ شکنجه ایران» را نوشتم. این کتاب مجموعه اطلاعات موجود مکتوب در منابع کلاسیک درباره آلات و نحوه شکنجه در ایران باستان است. بعد از انقلاب از من دعوت کردند که برای بند سه هزار، موزه پشت شهربانی هم تاریخی از آلات شکنجه در زمان رژیم گذشته بنویسم که چون کاری تکراری بود، این کار را نکردم.
الان دارم جلد دوم «تاریخ شکنجه ایران» از آغاز اسلام تا سال 352 هـ.ق را بررسی می‌کنم. منابع این کتاب هم آثار کلاسیک ایرانی، مثل تاریخ طبری و ابن اثیر و .... است.
شما با خیلی‌ها که امروز نام آنها در تاریخ و تاریخ ادبیات ایران ثبت شده است، دوستی داشتید. پاتوق هم داشتید؟
- بله پاتوق‌ ما کافه نادری بود. از سال 1324 تا 1350 من به کافه نادری می‌رفتم. من با حمید و محمود عنایت به آنجا می‌رفتم. حالا دیگر حمید فوت شده و محمود هم در آمریکا است. ما آن موقع محصل بودیم. حمید بسیار با استعداد بود. از همان موقع زبان عربی و فرانسه را می‌دانست.
کتاب «سه آهنگساز» رومن رولان ترجمه اوست؟
- بله. اولین ترجمه او بود. زندگی واگنر، موزار و برلیوز. حمید
 

" پاتوق‌ ما کافه نادری بود. از سال 1324 تا 1350 من به کافه نادری می‌رفتم. من با حمید و محمود عنایت به آنجا می‌رفتم.... "

 
 
عنایت استعداد و هوش درخشانی داشت. بعدها کار «اومستیس» راجع به هگل را ترجمه کرد و ... . از دیگر دوستانم ایرج پزشکنیا بود، نویسنده مجموعه داستان «خرگوش‌ها» که آن زمان خیلی سروصدا کرد. کتاب «تاریخ ادبیات» را هم او ترجمه کرد. خیلی زود فوت شد. تصادف کرد و مرد. از دیگر دوستانم کامران احمدی و ناصر موفقیان، نویسنده بود. در کافه نادری یک میز بود که مرحوم خانلری، آقابزرگ علوی، حسن قائمیان، عبدالحسین‌خان نوشین و احسان طبری می‌نشستند و ما از دور نگاهشان می‌کردیم.
من با محمود روح‌الدین، پرویز اتابکی و حسن صارمی خدا بیامرز و رضا مشیری هم به آنجا می‌رفتم. آنها هنوز از دوستان من هستند. با مهدی اخوان ثالث هم خیلی دوست بودم. با اخوان بیشتر سرچهارراه ولی‌عصر، کافه کوکب امان می‌نشستیم.
دوستان دیگرم محمدجواد مشکور، آذرتاش آذرنوش، مرحوم آمیرزامحمودخان شهابی و مرحوم محدث ارموی بودند.
ارتباط با این اشخاص که هر کدام به نوعی با بخش خلاقه ادبیات سر و کار داشتند، باعث نشد که خود هم بخواهید وارد این عرصه بشوید؟
- نه. من از همان اول جنس خودم را شناخته بودم. من تحقیق درباره ادبیات و تاریخ را دوست داشتم. کار من ارتباط با این آدم‌ها بود. از همان اول به‌خاطر رفت و آمدهای پدرم، همیشه اینجور افراد به خانه ما رفت و آمد داشتند. اینها به آن نسلی تعلق داشتند که با جان و دل مطالعه‌ می‌کردند و تمام زندگیشان را وقف آن می‌کردند. مثلا دوست دیگر من ادیب‌السلطان، کسی است که متاسفانه شاید چندان شهرتی نداشته باشد اما او به زبان‌های لاتین، پهلوی، سنسکریت، فرانسه، انگلیسی، آلمانی و چند زبان دیگر تسلط کامل دارد. «سنجش خرد ناب» را او ترجمه کرده است.
یک عمر دوستی با کسانی که هر کدام به نوعی بر بستر فرهنگی ایران، تاثیر گذاشته‌اند، باعث نشده است که از نسل‌های بعدی، مثل نسل ما، مایوس و سرخورده شوید؟
- اصلا. در آن زمان مردان باهوش و با استعداد و مشتاق زیاد بودند اما الان هم در نسل شما این چهره‌ها دیده می‌شود. من پیگیر نویسندگان و مترجمان نسل جوان هم هستم. خانمی به اسم شاهنده هست، اخیرا (بله) او کتابی درباره فمنیسم از دیدگاه نیچه، ترجمه کرده است یا آقای ناصر تقویان کتابی درباره سینما و فلسفه ترجمه کرده است که به نظر من هر دو اینها، دارای دید درستی نسبت به موضوع ترجمه‌شان هستند. من اینها را نمی‌شناسم اما به هر حال امثال اینها در نسل شما زیاد هستند و بیشتر هم می‌شوند.
به گذشته‌تان چطور نگاه می‌کنید؟
عمر من تمام شده است. عمرم گذشته است و این یک واقعیت است. فقط گاهی فکر می‌کنم که می‌توانستم تالیفات بیشتری از خودم به‌جا بگذارم. حالا دیگر حتی کتاب خواندن برایم دشوار شده. چشم‌هایم خوب نمی‌بیند.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
همه چیز درباره خویچا کواراتسخلیا، مارادونای گرجستانی
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
مرد تهرانی زن سابق خیانتکارش را کشت و خودکشی کرد

يادداشت
:: اجتماعی ::
استان مرکزی در انتظار مدیران کارآمد و انقلابی

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار