يكشنبه 16 ارديبهشت 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی روزی روزگاری زمستان باید زمستان واقعی باشد

 
 

هموطن , يكشنبه 11 دي 1384

زمستان باید زمستان واقعی باشد

 
 

پاییزهای گذشته پربرف هم بود. شب‌های چله کوچک سرما بیداد می‌کرد، اما امسال در تهران پاییز معتدلی داشتیم .

زمستان باید زمستان واقعی باشد
بالاخره زمستان از راه رسید. امسال که پاییزی نداشتیم. برگ ریزان بود، اما آن باران پاییزی، برگ ریزان واقعی و باد نبود که برگ‌های خورد شده زیر پای عابران سر در گریبان را به هوا بفرستد.
پاییزهای گذشته پربرف هم بود. شب‌های چله کوچک سرما بیداد می‌کرد، اما امسال در تهران پاییز معتدلی داشتیم و من خیلی نگران بودم و خدا خدا می‌کردم که هرچه زودتر تعادل فصل‌ها برقرار شود. چیز خوبی نیست این بی‌تعادلی، پاییز باید پاییز باشد و زمستان باید زمستان.
اصلا همه چیز انگار در هم و برهم شده است. امسال تابستان میوه فروش‌ها با خیال راحت پرتقال می‌فروختند. من که نتوانستم حتی یک دانه از آن را بخرم و بخورم. پرتقال مال زمستان است باید بوی عطر پرتقال با بخاری نفتی یکی شود. باید زردی پرتقال در دست‌های ما با سفیدی برف پشت پنجره بجنگد نه این که تابستان پای کولر بنشینی و پرتقال پوست بکنی.
آن وقت‌ها یادش بخیر وقتی مادرم می‌رفت تا از گوشه حیاط پربرف پیت کوچک نفت را بیاورد و در بخاری بریزد تا خانه گرم شود. ما کم‌کم بزرگ می‌شدیم و بعدها پسرها یاد گرفتند چگونه از پیت بزرگ نفت داخل پیت کوچک بریزند و بیاورند تو اتاق.
دیگر محیط اتاق به سردی گذشته‌های دور نبود. کرسی هم داشتیم، اما کنار اتاق روی یک سینی روئین یک بخاری نفتی علاء‌الدین سبز هم بود که فضای اتاق را گرمتر می‌کرد.
عباس که شیطان‌ترین بچه خانه بود هر وقت می‌رفت تو حیاط تا نفت بیاورد یک گوله برف هم می‌آورد.
مادرم همیشه دعوایش می‌کرد چرا که هم دست‌هایش کثیف می‌شد و هم این که همیشه نفت را آنقدر در پیت می‌ریخت تا نفت لمبر می‌زد و می‌ریخت آن وقت مادرم یک پرتقال کوچک را با دقت پوست می‌کند نصف پوست آن را به عباس می‌داد و می‌گفت: کف دستت بمال تا بوی نفت را بگیرد. عباس هم بی‌حوصله چند لحظه ای پوست پرتقال را کف دستش می‌مالید و بعد یواشکی به طرف یکی از ما می‌آمد تا پوست پرتقال را در چشم ماها بچلاند و چشممان بسوزد.
مشق نوشتن پای کرسی جزو یکی از سخت‌ترین کارها در زمستان بود. گرمای رخوت انگیز کرسی. صدای خرناس خواب سنگین مادربزرگ و نور کم اتاق مرا به دنیای خواب می‌کشاند و از طرفی هم ترس تنبیه و تحقیر معلم در فردای مدرسه خواب از چشمانم می‌ربود.
مادر با صدایی خواب آلود یک سر می‌گفت: مادر به درس و مشقت برس منم بیدارم، اما خواب بود.
زندگی سخت قدیمی‌ها باعث می‌شد که زن‌های خانه‌دار شب سرشان به بالش نرسیده به خواب بروند، اما روزگار حالا چه کرده با ما تا قرص‌های رنگین خواب آور نخوریم حتی ذهنمان آسوده نمی‌شود چه برسد به خواب‌های سنگین و خستگی به در کن قدیم‌ها! واقعا تعادل‌ها به هم ریخته است. چند وقت پیش تولد نوه خانم محمدی دعوت داشتیم. زمستان بود.
همه لباس زمستانی تنمان بود هم از زمستان می‌گفتیم، اما روی کیک تولد نوه خانم محمدی پر از توت فرنگی و انار و پرتقال و کیوی و گیلاس و آلبالو بود. میوه‌های چهارفصل روی یک کیک با خامه‌ای سفید کنار هم خوش نشسته بودند. چشم همه به این بی‌تعادلی عادت کرده است و کاریش نمی‌توان کرد.

 
 

یاد شب های یلدای بچگی به خیر!

 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
همه چیز درباره خویچا کواراتسخلیا، مارادونای گرجستانی
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
قتل زن تهرانی در حمام خانه اش / شوهرش تصمیم به مثله کردن جسد داشت که پشیمان شد!

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار