يكشنبه 16 ارديبهشت 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی روزی روزگاری وقتی ملودی تلفن تغیر می کند

 
 

هموطن , يكشنبه 18 دي 1384

وقتی ملودی تلفن تغیر می کند

 
 

تلفن یک دستگاه بی‌جان و بی‌احساس است و این شاید احساس من باشد که پیشتر از وقوع حادثه‌ای یا شنیدن خبری آگاه می‌شوم که چه شده است.

وقتی ملودی تلفن تغیر می کند
بعضی وقت‌ها تلفن که زنگ می‌زند احساسم می‌گوید تلفن خوب یا بدی است. یعنی می‌فهمم که با این تلفن خبری بد یا خبری خوب به من می‌رسد
انگار که ملودی تلفن تغییر می‌کند، اما واقعیت این است که این چنین نیست. تلفن یک دستگاه بی‌جان و بی‌احساس است و این شاید احساس من باشد که پیشتر از وقوع حادثه‌ای یا شنیدن خبری آگاه می‌شوم که چه شده است.
غرض از نوشتن این مقدمه این بود که دیروز وقتی در اوج کارهای خانه داری‌ام بودم، تلفن زنگ زد.
داشتم سالاد پیاز و جعفری درست می‌کردم که هوشنگ آن را خیلی دوست دارد. جعفری‌ها را شسته بودم و داشتم می‌گذاشتمشان تو سبد که تلفن زنگ زد. همان احساس به من دست داد که این تلفن خوشایندی نیست، برای همین وقتی خواستم تا سراسیمه به طرف حوله آشپزخانه بروم تا دستانم را خشک کنم و بعد به تلفن جواب بدهم سبد جعفری‌ها را واژگون کردم و همه سبزی‌های شسته روی زمین ریخت. فقط به آن نگاه کردم و با عجله و بی‌آن که دولا شوم و آنها را جمع کنم به طرف تلفن رفتم.
اول شماره‌گیر را نگاه کردم، خانم ملکی بود. از دوستان 50 ساله‌ام، تقریبا تمام زندگیش را می‌شناسم. می‌دانم که رابطه‌اش با عروس‌هایش چگونه است و همچنین می‌دانم که شوهرش چقدر خونسرد است و گاه تا مرز بی‌خیالی و بی‌تفاوتی هم پیش می‌رود.
موضوع نگران‌کننده‌ای حول زندگی خانم ملکی نیست. تقریبا به یک آرامش نسبی رسیده‌اند و از آنجا که شوهرش آقای ملکی خونسرد است همیشه تمرکز حسابی روی زندگی دارد و احتمالات را پیش‌بینی می‌کند و دوراندیش است.
در یک کلام خلاصه بگویم که زندگیشان مثل ما نیست که هر حادثه بتواند حسابی تکانشان بدهد. رابطه‌هاشان تعریف شده است. دختر و پسرهایش را خوب تربیت کرده است و هر یک دارای فرزندانی سالم و بانشاط هستند.
اما چه شده بود که احساسم می‌گفت خانم ملکی زنگ زده تا خبر بدی را بدهد.
تلفن را برداشتم. حدسم درست بود. صدایش گرفته بود. گفتم:
* خانم ملکی چیزی شده؟ معمولا وسط روز وقتی همه دستمان به کار بند است زنگ نمی‌زنی؟
* آره عزیز جون حالم خیلی گرفته از دست این پسر دارم دق می‌کنم.
* کی؟ محمد؟
* آره از کجا فهمیدی؟
* آخه چند وقت پیش گفتید که ربطه‌اش با زنش تیره و تاره.
*آره اما می‌دونی که چرا زنش داره سرش نق می‌زنه؟
* نه چرا؟
* بیکار شده.
واقعا خبر بدی بود. این که با این اوضاع و احوال گرانی و بیکاری و زندگی‌های پرخرج وقتی نان‌آوری بیکار بشود واقعا خبر جالبی نیست. علتش را بعدا برایم توضیح داد. گفت تو اداره‌شان تعدیل نیرو داشتند، ولی پیشتر از آن که دلایلش را بخواهد توضیح بدهد از او خواستم تا بیاید پیشم. گفتم تا بیاید و رودر‌رو بنشینیم و صحبت کنیم. من تجارب زیادی داشتم از بیکار بودن طولانی هوشنگ همسرم گرفته تا سیامک پسرم.
واقعا در مدت زمان بیکاریشان من هم پا به پای آنها کلافه بودم و سردرگم. تجربیات خوبی داشتم که می‌توانستم آنها را با خانم ملکی درمیان بگذارم.

 
 

زمستان باید زمستان واقعی باشد
یاد شب های یلدای بچگی به خیر!

 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
همه چیز درباره خویچا کواراتسخلیا، مارادونای گرجستانی
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
قتل زن تهرانی در حمام خانه اش / شوهرش تصمیم به مثله کردن جسد داشت که پشیمان شد!

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار